part 12

19 3 3
                                    

بعد از اینکه هر کس توی اتاقش صبحانه اش رو خورده بود ، نماینده ی همه ی کشور ها به طرف محل مسابقه راهنمایی شده بودند .

اولین مبارزه بین مینهو و جونگهو بود . سونگمین اضطراب زیادی داشت و این از لرزش پاهاش مشخص بود .

هر دو پا به میدان گذاشتند و پس از ادای احترام شروع کردند .

کشور گوگوریو به مبارز های ماهرش معروف بود و حالا دو تا از شاهزاده های اون کشور که در مبارزه حرف زیادی برای گفتن داشتند روبه روی هم قرار گرفته بودند ، اون هم با شمشیر های واقعی !

سونگمین توی دلش به الهه ی ماه التماس می کرد تا فقط جفتش هیچ اسیبی نبینه .

صدای برخورد شمشیرها بهم طنین انداز می شد و حرکات انقدر سریع بود که هیچ کس نمی تونست شاهزاده ها رو از هم تشخیص بده .

مدتی به همین منوال گذشت و هیچ کس نمی تونست حدس بزنه که کدوم شاهزاده برنده خواهد شد تا اینکه پای جونگهو لغزید و زمین افتاد و مینهو از فرصت استفاده کرد و با ستون کردن شمشیر کنار گردن برادرش ، برتری خودش رو نشون داد .
سونگمین نفسی از اسودگی کشید .
حالا باید منتظر مبارزه های بعدی می موندند .

تا ظهر مسابقه های رزمی تموم شد و خوشبختانه مینهو برنده ی نهایی رقابت ها بود .
و همین باعث شد دیگه خیال سونگمین راحت بشه ولی تمام اسودگیش با فهمیدن اینکه مکان ناهار خوردن الفاها و امگا ها جدا خواهد بود از بین رفت .

حالا باید چیکار می کرد؟؟؟ از شانس بدش یک طرفش قرار بود الفای دیگه ای بشینه ، کاش اون الفا یا مینهو می بود یا هم یک طرف دیگش خالی می موند .
اگه کسی رایحه ی ضعیف شده اش رو حس می کرد چی؟؟؟
با استرس داشت به طرف قصر مرکزی می رفت که با قرار گرفتن پارچه ای روی چشماش و کوبیده شدنش داخل یه جای دیگه نفس توی سینه اش حبس شد .
+ت..تو..کی هستی؟؟؟؟

جواب داده نشد ولی می تونست بفهمه که کسی درست رو به روش ایستاده و قطعا قدش بلندتر از خودشه !

با حس نرمی چیزی روی لب هاش سرش رو به طرف دیگه ای چرخوند : دا...ری چیکار می کنی؟؟؟تو کی هستییی؟؟؟

این دفعه تن صداش بلندتر بود .

"هیشش!!!امگا کوچولو الان همه متوجه میشن !

سونگمین حس کرد که قلبش نمیزنه ، این صدا قطعا مال مینهو نبود ولی پس کی خبردار شده بود؟

+چی...داری میگی؟؟؟

دستی صورتش رو گرفت و چونش رو جلو کشید .

بوسه ی خیسی روی لب هاش گذاشته شد که سونگ قسم می خورد با بوسه های مینهو فرق داشت ، این بوسه سراسر وحشت بود .

با دستی که ازاد بود محکم خیسی روی لبش رو پاک کرد .

+عوضی ...ولم کن !!

Shameful LoveWhere stories live. Discover now