part 6

57 14 14
                                    

@chanmincouple چنل تلگرامی

لطفا ووت یادتون نره قشنگا💖

-از خودم متنفرم...
از خودم متنفرم که گذاشتم مینهو ببوستم
از خودم متنفرم که بعدش هیچکاری نکردم..
من چجوری تو روش نگاه کنم.."

کریس نتونست جلو خندیدنشو بگیره دستشو گذاشت جلو دهنش و قهقهه کنان شروع کرد به خندیدن

-مثل بچه های ترسو رفتار نکن کیم سونگمین...اگه میخوای میتونم یه کاری برات بکنم تا فراموشش کنی..."

سونگمین کنجکاوانه به کریس نگاهی انداخت..

-چیکار؟"

کریس دستشو رو هم گذاشت و روی صندلیش نشست

-فقط یکم هزینه داره اما چون تویی انجامش میدم.."

سونگمین که کنجکاوانه منتظر حرفش شده بود با جمله ای که گفت کاملا خشکش زد

-میتونم برات بکشمش"

بُهت زده به کریس که با نیشخندی رضایتمندانه رو صندلی نشسته بودو تکونش میداد نگاه میکرد اما به طرفش قدم گذاشت و یخشو تو مشتاش قرار داد؛ در مقابلش با عصبانیت و نفرت بهش خیره شده بودو آماده بود فکشو بیاره پایین

-اگه...اگه یه تار موی مینهو از سرش کم بشه اون صورت خوشگل و سفیدتو به خاک سیاه مینشونم گرفتی؟؟"

کریس بی حرکت به چشمای پر از خشمو کینه ی سونگمین نگاه میکرد و از کار جسورانش لذت میبرد،
اون نمیدونست در مقابل کی قرار گرفته اما باز کار خودشو انجام میداد بدون اینکه ذره ای به عاقبتش فک کنه!

-امیدوارم بعدا پشیمون نشی از این کارت سونگمین شی"

نیشخندی زد،
دستشو از رو یخش رها کرد و رو گردنش قرار داد
و با انگشت شصتش جایی که نبض میزدو فشار میداد

-بیخیال خودم بشم بیخیال مینهو نمیشم پس فکر نکن چون اسیرتم میتونی هر‌کاری که خواستی بکنی.."

نبضش بیشترو بیشتر بالا پایین میشد و هیجانو میتونست تو عمق وجودش حس کنه
از اینکه سونگمینو عصبانی میدید لذت میبرد اما چیزی که عصابشو خورد میکرد حساسیتش به مینهو بود

-نکنه خودتم به مینهو حس داری..؟"

یهو خشم وجودش خاموش شد و از حرفش سکوت کل اتاقو در بر گرفت...
حرفی برای گفتن نداشت یا شاید نمیتونست حرفی بزنه..؟؟

-پس حدسم درسته، سکوتت همه چیو میگه"

فشار دستش رو گردنش کمتر شد و به خاطر حرفی که زد به فکر فرو رفت.....
اگه واقعا به مینهو حس داشته باشه چی؟؟
هنوزم از دلش بی خبر بودو نمیدونست واقعا اونم دوسش داره یا نه
اما باز هم نمیتونست عاشقش شه، نمیتونست عاشق مردی بشه که سالها ازش مراقبت میکنه...
نمیتونه همچین خیانتی به خودش بکنه..
اون قول داده بود همیشه هیونگش باقی بمونه نه چیزی فراتر از این...
کریس  متوجه فکرایی که تو سر سونگمین ردو بدل میشدن شد و برای اینکه هواسشو از فکر کردن پرت کنه دستشو رو کمرش قرار داد و با تکون دادنش سمت خودش اونو روی پاهاش نشوند؛ ناخوداگاه دستشو رو سینه های کریس قرار داده بود که هل هلکی دستشو برداشت و به کریس که دستاشو دور کمرش قفل کرده بود نگاه کرد

 Dark eyes.Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt