چنل تلگرامی: @chanmincouple
سونگمین خودش رو تو بغل خود مچاله میکرد و اشک میریخت، مردی که روبروش بود ثبات اخلاقی نداشت و هر لحظه ممکن بود به خاطر اشتباهش سونگمینو بکشه؛ قدم به قدم نزدیکتر میشد و سونگمین بیشتر گریه میکرد
-وقتی اشکاتو میبینم حس خوبی بهم میده بیشتر گریه کن چشات قشنگ میشه"
سونگمین با چشمای خیس فقط بهش نگاه میکرد و به خود میلرزید
کریس خم شد و دستاشو گذاشت پای پیچ خوردش و فشارش میداد که سونگمین شروع کرد به نالیدن و
گریه کردن-خواهش م..میکنم..درد میکنه..."
دستشو از رو پاهاش رها نمیکرد و سونگمین توان حرکت دادنش رو نداشت
-خیلی درد میکنه نه؟"
چشماش تیره تر از قبل میشد و فشار دستش بیشتر
-خواهش میکنم...دیگه فرار نمیک__"
به محض اینکه صدای خورد شدن استوخنشو شنید سیاهی عجیبی از جلو چشاش رد شد و دردی که حس کرد غیر قابل توصیف بود، نمیتونست نه دادی بزنه و نه واکنشی داشته باشه.. هر ثانیه که میگذشت دردش بیشترو بیشتر میشد و صدای قهقهه ی کریس بلندتر
اروم اروم دستشو آورد پایین و گذاشت رو مچ پاهاش که شکستگیشو حس میکرد، میخواست داد بزنه اما نمیتونست، فقط همینجوری خشک به پاهای شکستش خیره شده بودو هیچی نمیگفت؛
حس بیچارگی و ناامیدی بهش غلبه کرده بود و حتی جرعت نگاه کردن به کریسم نداشت-این کارو کردم که دیگه فکر فرار به سرت نزنه..
الانم برات دوباره غذا میارم که بخوری"حرف آخرشو که زد رفت دستشو گذاشت تو جیبش و دستکششو در آوردو کرد دستش،
از اتاق خارج شدو سونگمین فقط نگاهش سمت پاهاش بودو قطره های اشکش رو گونه هاش میچکید بدون هیچ واکنش بدنی..
چشماش کم کم به خماری رفته بودو حس خستگی بهش دست داد که آروم چشماش بسته شد.
از خواب که پا شد اولین چیزی که دید سقف اتاق خونش بو، چشماش گرد شد و هوله ولکی و با سرعت از سرجاش پا شد و نفس نفس میزد
تمام بدنش خیس شده بودو قطره های عرقش از رو گوشه ی پیشونیش میچکید، محکم دستشو گذاشته بود رو قفسه سینش و با ترسو اضطراب به دورو بر اتاقش نگاه میکرد..
باورش نمیشد دوباره از این کابوس بیدار شده
فوری از جاش پا شد و به سمت دسشویی حرکت کرد
آبی به سرو صورتش زد تا به خودش بیاد-این یه خواب بود سونگمین...اره درسته این یه خواب بود....."
همچنان که با خودش این حرفو تکرار میکرد یهو یاد پاش افتاد..
انقدر دردش براش واضح بود که حس کرد واقعا پاشو شکسته و استخوناشو خورد کرده...
سرشو آورد پایین و مدام زمزمه میکرد-اه اون لعنتی جدی جدی پاهامو خورد کرد....با خودش چه فکری کرده؟؟..چرا باید دوبار پشت سر هم خوابشو ببینم اونم یه همچین خواب وحشتناکی...جدی دارم دیوونه میشم"
أنت تقرأ
Dark eyes.
عاطفية{-کیم سونگمین شی گم شدی؟.. بیا از اینجا میبرمت، فقط کافیه دستامو بگیری و به چشمام خیره بشی..} ~●●~●●~●●~ Couple: chanmin Genre: mystery-romance