part 6

264 35 14
                                    

آقای کیم همه ی زمانش با جلسات و دادگاه های مختلف پر شده بود
اما تمام سعی اش رو میکرد تا زمان شام رو با پسرش تهیونگ بگذرونه

اون مرد ظاهرا جدی و سرد به نظر میرسید
اما هیچ کس نمیدونست چه گذشته ی سختی رو پشت سر گذاشته بود و چقدر تلاش کرده بود تا سر پا بمونه و خودش رو بالا بکشه

۱۵ سال پیش وقتی که پسرش تهیونگ فقط ۲ سالش بود توی سفر به بوسان اون و "سون‌هی" همسر عزیزش درگیر تصادف شدیدی شدن
اون آسیب زیادی از ناحیه ی کتف دیده بود و بیهوش شده بود
و وقتی به هوش اومد متوجه شد که همسرش رو از دست داده
حادثه ی تلخی که باعث مرگ "سون‌هی" شده بود اون رو از پا درآورده بود تا جایی که به مدت ۲ ماه به تهیونگ نزدیک نمیشد و پاش رو توی خونه‌ش نمیذاشت
چیزی که آقای کیم توی اون زمان ازش میترسید رو به رو شدن با جای خالی همسرش بود

توی اون دو ماه نامجون و خانواده ی آقای کیم مراقب تهیونگ بودن و حواسشون به نوه ی شیرین و بانمکشون بود

تهیونگ خیلی کوچیک بود و طبیعتا درکی از شرایط و اینکه چه اتفاقی برای پدر و مادرش افتاده بود نداشت

اما برای آقای کیم سخت بود تا بتونه این اتفاق رو هضم کنه
فکر میکرد قراره تا سالیان سال در کنار همسرش باشه اما تمام رویاهایی که برای سون‌هی داشت توی اون حادثه از بین رفته بود و دیگه همسرش رو کنارش نداشت

از طرفی خودش رو مقصر میدونست که نتونست ازش محافظت کنه و آرزوهاش رو برآورده کنه

از دست دادن سون هی
آینده ی شغلی نامعلومش
و یک پسر ۲ ساله که باید مسئولیت تربیتش رو به عهده میگرفت

فشار زندگی داشت اون رو از پا در میاورد
به فرصت نیاز داشت تا تنها باشه و خلوت کنه و دوباره خودش رو پیدا کنه

و از پسش بر اومد
اون از تاریک ترین دورانش عبور کرد و بازم به زندگی برگشت
با وجود اصرار های خانوادش برای گرفتن پرستار و ازدواج دوباره
اون تصمیم گرفت تهیونگ رو با نظارت کامل خودش بزرگ کنه و حواسش به پسرش باشه

نمیتونست کسی رو به جای سون‌هی بیاره

در تمام این ۱۵ سال تهیونگ رو کنار خودش و نزدیک به خودش نگه داشته بود

ترس از دست دادن اون مثل سون‌هی باعث میشد تمام روز پسرکش رو چسبیده به خودش نگه داره و حرکاتش رو زیر نظر بگیره

شب ها اون رو روی تختش میبرد و صبح ها با خودش به محل کار میبرد

اون به عنوان یه پدر تنها به کلاس های آموزشی والدین میرفت
تهیونگ رو به بهترین مهد کودک میفرستاد و و اون رو توی کلاس های مختلف ثبت نام میکرد

اون تمام تلاشش رو برای تهیونگ می کرد

و تهیونگ خوب بزرگ شده بود
دقیقا همونجوری شده بود که آقای کیم میخواست
درست شبیه مادرش
امگایی با وقار و قدرتمند

My Cutie CookieTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang