Part 12

53 7 8
                                    

رزی :
چون حوصله نداشتم و گشنه ام بود با جمله
《 گفتم برام مهم نیست 》
می خواستم این بحث رو پایان بدم .

& بفرمایید غذایی که سفارش داده بودید .
و همچنین اقای چا این بشقاب رو خودشون براتون اماده کردن و گفتن که اینو بدم به شما و همچنین این کاغذ رو بدم به رزی .

رزی : من رزیم بده من

جنی : چی نوشته ؟

جیمین : نامه اعترافه لابد 😂

جیسو : جیمین خفه لطفا

رزی :
شروع کردم به خوندن نامه
《 من یه کار فوری برام پیش اومد مجبور شدم برم و ببخشید بهتون خبر ندادم و جاش براتون از غذاهای مخصوصم درست کردم ، معمولا برا کسی اشپزی نمی کنم و امیدوارم خوشتون بیاد و نگران خبرنگارا نباشین وقتی این بدستتون رسیده احتمالا اونا رفتن 》

جنی : واووو چه جنتلمنه این پسر

رزی : اره پسره خوبیه

جنی : این همه خوبی ، بزار ببینم دستپختش چطوریه ؟
رفتم رو میز نشستم و تا می خواستم غذایی که اوون وو درست کرده بودو بخورم تهیونگ سریع اومد و غذا رو کشید و همشو خورد ، عصبی گفتم

جنی : چه مرگته احمق ، چرا غذام و خوردی ؟ اون مال من بود

تهیونگ : من گشنه ام بود و این بنظر خوشمزه میرسید ولی الان که خوردم پشیمونم خیلی مزه اش بده ، غذاهای من خوشمزه تر از اینن

جنی : هه هه هه تو هم میدونی اشپزی چیه مگه ؟

تهیونگ : چرا همرو مث خودت می بینی ؟

رزی : جنی بیا مال منو بخور من به فلفل سیاهی که توشه حساسیت دارم نمی تونم بخورم

جیمین :
از چشای تهیونگ معلوم بود که نمی خواد جنی اون غذا رو بخوره اصلا درکش نمی کردم اخه به غذا هم حسودی می کنن ؟ خدایا دوست منو ببین به چیا حسودی می کنه ؟
سریع بشقابو کشیدم سمت خودم و گفتم

جیمین :  منم یهو گشنم شد.
و یه لقمه گذاشتم دهنم و برخلاف واکنش تهیونگ خیلی خوشمزه بود ولی خب نمی خواستم دوستمو ضایع کنم پس تفش کردم تو ظرف و گفتم :

جیمین : الحق که راست می گی مزه خیلی بدی میده عوق دارم بالا میارم

جیسو : هی حالت خوبه ؟ نمیری بمونی رو دستم

جیمین  : نمی مونم بخدا نمی مونم هر طور شده از دستت فرار می کنم

جنی : خب اومدیم یه غذا کوفت کنیم که اونم زهر کردید

جیسو : ببخشید جنیا نباید اینارو با خودم میووردم

جیمین : خو منم گفتم ما رو نبر .

تهیونگ و جیسو باهم : تو خفه

رزی : بیا زود بخوریم بریم قراربود بریم یه جایی

خاندان کیم / Kim FamilyDonde viven las historias. Descúbrelo ahora