سالها پیش در قلعهای، چند هیولای عجیب و غریب زندگی میکردند. آنها دوست داشتند در زندگی آدمها تاثیر داشته باشند. دوست داشتند بودن و نبودنشان برای آدمها تفاوت ایجاد کند. دوست داشتند برای آدمها مهم باشند. آدمها آنها را ببینند، به آنها توجه کنند، درباره آنها حرف بزنند. اینها برداشت من از دست نوشتههای یک هیولای عجیب است. ماجرا از اینجا شروع شد که امروز وقتی داشتم کتابخانه قدیمی پدربزرگم را مرتب میکردم کتابی ظاهرا نو و شگفت پیدا کردم. کتابی که داستان زندگی یک هیولا را روایت میکرد. چیزی که مرا به تعجب انداخت آن بود که دفتر با وجود ظاهری نو به زبان سانسکریت نوشته شده بود و من زندگی عجیب او را برای شما ترجمه میکنم .
VOCÊ ESTÁ LENDO
استرس کابوس
Contoسالها پیش در قلعهای، چند هیولای عجیب و غریب زندگی میکردند. آنها دوست داشتند در زندگی آدمها تاثیر داشته باشند. دوست داشتند بودن و نبودنشان برای آدمها تفاوت ایجاد کند. دوست داشتند برای آدمها مهم باشند. آدمها آنها را ببینند، به آنها توجه کنن...