Chapter3

570 69 0
                                    

چشمم خورد به كتاب قديمي كه اونجا بود "همه چيز راجع به هك" نظرمو جلب كرد.
بازش كردم و صفحه هاي كاهيشو ورق زدم.
٣سال بعد
٣سال گذشت ولي اتيش قلب من هنوز خاموش نشده اما اشلي ديگه اون اشلي سابق نيست الان يه دختر ٢١ساله سر سخت شده. عمو مايك و سارا ٣سال پيش روز سالگرد ازدواجشون تو راه پاريس تصادف كردن و فوت شدن والري روحيشو از دست داد اما من بهش اميدواري دادم چون منو والري فقط همو داريم من تو اين سه سال همه چي درباره هك و هكرا ياد گرفتم و الان به هفت زبان بين المللي. مسلط شدم خيلي رو خودم كار كردم تا اين شدم امروز ميخوايم از لندن بريم همين ٢ماه پيش فهميدم كه پدرم يه خونه بزرگ تو پاريس داشته و منم به لَري يكي از ادمايي كه تو اين مدت خيلي بهم كمك كرد گفتم كه اونجارو براي من و والري اماده كنه و امروز ميخوام چندتا سيستم امنيتي و هك كنم و حساب بانكيمو به اندازه كافي پر كنم.
نقشه هاي زيادي براي پاريس دارم قرار نصفش و براي خودم كنم و يه كِلَن براي دختر و پسرايي كه خانواده هاشونو از دست دادن و هيچ جايي ندارن من اونارو اموزش ميدم و به همه جا ميرسونمشون.
تو اين سه سال فهميدم كه پين اصلي مرده و حالا ليام پين شده همه كاره اون خلافكار عوضي دست راستش يه ادم رزل و اشغال به اسمه جيكوبه كه همه كاراي ليام و اون برنامه ريزي ميكنه ولي خب من اماده ام.
اولين افراد و خودم اموزش ميدم ناسلامتي به ١٢روش رزمي مسلط شدم.
تلفنم زنگ خورد لري بود . "هي لري بگو كه خبر خوب داري!" صداي بمش تو گوشي پيچيد "بله خانم رابينسون همه چي امادس فردا يه ليموزين مشكي مياد دنبالتون وسايل اينجا تكميله و قرار داد و با شهردار بستيم تا هفته ديگه شما پولو واريز ميكنيد و ايشون محدوده اي كه قرار براي شما باشرو تحويل ميده."
يه لبخند از روي پيروزي رو لبم اومد "خوبه لري ممنونم كه كمك ميكني " "من هميشه در خدمتم"
"ممنون من برم كار دارم فردا منتظرم"
"حتما فعلا" نشستم رو تخت و نوت بوكمو باز كردم بااين كارم راحتتره و تقريبا زندگيم با وجود اين ميگذره.
خب خب بزار ببينم چه سيستم هايي اينجا داريم.
تقريبا شد ١١ميليارد فكر ميكنم كافي باشه براي يه زندگي خوب (-_-) خسته شده بودم و چشمام انقدري كه روش فشار بود ميسوخت مخمم كه داره ميتركه انقدر كه براي رمز گشايي روش فشار بود.
"والريييييييي......والللللل؟؟؟؟؟"
"اومدمممممم" يكم چشمامو بستم تا يكم استراحت كنه.
"اش بيا يه چيزي بخور"
"واي ممنونواقعا گشنمه" باهم استيك و يكم سالاد خورديم
"والري فردا ميريم پاريس"
"جدا؟؟؟؟اين خيلي خوبه ولي من دلم براي لندن و خاطره هاي بچگيمون تنگ ميشه"
"اره منم همينطور"
"اش...به نظرت تو زياد كار نميكني؟به نظرم داري زندگيو از خودت ميگيري"
"اوه وال زندگي من تازه شروع شده من قسم خوردم ليام پين و نابود كنم و براي همين اين سه سال خودم و تورو به اينجا رسوندم....ببين وال تو الان همه جوره ميتوني از خودت محافظت كني"
"خب اره ولي تو هم حق داري عاشق شي...."
"اش من وقتي براي عشق ندارم"
ديكه حرفي نزديمو منم خوابم برد.
.................................
لطفا نظرتونو بگيد🙏🏻🙏🏻🙏🏻

Get Hard(HarryStyles)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora