stay

1.4K 184 55
                                    

نایل سرشو تکون داد و اشک هایی که الان داشتن از گونش پایین میریختن ، متوقف نشدن. نایل بهشون گفت که اونا دقیقا همون چیزی بودن که اون نیاز داشته و اون پسرا رو خیلی دوست داره اما اون داره براشون یه بار اضافی میشه و اونا خیلی زود از دستش خسته و عصبانی میشن.

"این هیچ وقت اتفاق نمی افته" لویی و هری با هم گفتند ولی لویی ادامه داد "تنها چیزی که تو برای ما هستی اینه که تو بهترین دوست مایی و اره ، شاید ما بعضی اوقات عصبانی و ناامید بشیم ولی این به خاطر تو نیست ،هیچوقت ،این به خاطر اون دختره است به خاطر کاری که اون انجام داد و این دنیا که بعضی اوقت مارو تحت فشار می ذاره، شیت ،تو سزاوار هیچ کدوم از اینا نیستی و نبودی"
نایل میخواست حرف لویی رو باور کنه ، میخواست قول بده میمونه وهیچوقت دیگه به فکر ترک کردن نمیفته اما اون نمیتونست ،نه وقتی که لیام کنارش وایستاده بود وحالت صورتش عصبانی هست و کاملا ساکته.

"تا همینجاشم زیاده روی کردی نایل،لطفا مارو نایل ترک نکن " و هری الان داشت گریه میکرد.

نایل میتونست از صداش اینو بگه ولی نایل به هری نگاه نکرد وچشماش روی لیام بود.بالاخره اون چشمهای آبی ترسیده روی چشمهای قهوه ای شکسته قفل شد و بعدش هم لیام گفت

"اگه تو گروه رو ترک کنی ،نایل، بعد منم همین کارو میکنم.چون....چون، فاک . من نمیتونم بدون تو توی وان دایرکشن باشم"

و توی یه لحظه تمام عذروبهانه های اون فروریخت و اون بدون اینکه ببینه تمام بدن هایی که کنارش بودن رو به سمت خودش هل داد و اونا رو همزمان گرفت.

جدا از اینکه گرمای بدنا شون آرامش بخش بود اون همزمان مخلوطی از عطرها رو حس میکرد اما با وجود این تفاوت ها مخلوط اونها بوی خونه رو میداد.

اون اروم زمزمه کرد که خیلی متاسفه،اون عاشق همه ی اونهاست خیلی خیلی زیاد.

"متاسف نباش" زین زمزمه کرد وقتی که همه توی بغل هم بودن .

"هیچوقت متاسف نباش فقط بگو که تو با ما میمونی".

نایل سرشو تکون داد و زمزمه کرد 'من میمونم' و اون بین نفس هایی که پسرا از روی خیال راحت کشیدن گم شد .

"ما ازهمه ی این اتفاقات میگذریم" لویی بین همشون گفت "هر اتفاقی که بیوفته ما ازش رد میشیم من میدونم که این اتفاق می افته"
--------------------
"یه خورده دیرتر از چیزی که برنامه ریزی شد اومدیم ولی ما پسرای وان دایرکشن رو داریم که الان به صورت زنده توی استودیو با ما هستن"

اون مبل برای هر پنج تاشون که روی اون بشینن کوچیک بود نایل روی زانوهای زین نشست و زین هم بازوهاشو دور نایل حلقه کرد انگار میخواست ازش محافظت کنه. هری کسی بود که کنار زین نشسته بود و بعدم لویی و بعدشم لیام .

Nightmare(persian translation)(niam)Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang