Part 2

12 1 1
                                    


#lovelyink 

_تو اصلا میفهمی من چی میگم؟

نگاش کردم وفهمیدم که چقدر خوش خیال بودم که فکر میکردم اون داره به درد ودلام گوش میکنه جناب داره با دوست پسرش تکست بازی میکنه

_واقعا احساس همدردی کردن انقدر سخته؟

اینو گفتم ومنتظر جواب موندم ولی اون اصلا نشنید ازش متنفرن نه از دوست پسرش متنفرم از وقتی اون سر وکله اش تو زندگی آرن پیدا شده اون دیگه توجهی به من نمیکنه همه ی زندگیش شده دوست پسر آشغالیش یا حرفامونو بسمت اون میکشه یا هرجایی بخوایم بریم اونو با خودش میاره

میدونین قسمت عالی(!)ماجرا چیه؟

دوست پسرشم به همون اندازه ای که من ازش متنفرم ازم متنفره

اه لعنت حالا که آرن دهنشو بسته من دارم درمورد اون آشغال حرف میزنم

بذارین ذهنمونو درگیر اون نکنیم

من آیسلینم مامانم میگه قبل از اینکه این اسمم بشه ازش متنفر بود ولی الآن عاشقشه نمیدونم باید خوشحال باشم یا نه اسمم از معدود چیزاییه که مامانم ازش خوشش میادکه البته قابل درکه چون من دخترخوبی که هرمادری بخواد داشته باشه نیستم

خب...من فقط دارم زندگی امو میکنم جوریکه خودم میخوام

انقدر این طرز فکر نابخشودنیه؟پس چرا تو همه ی کانالهای تلویزیون ورادیو تو همه ی مجلات ومطبوعات زرد ورنگ وارنگ میگن خودت باش ولی وقتی یکی واقعا خودشه مثل خودش رفتار میکنه همه به خودشون اجازه میدنبهش برچسب بزنن؟مثلا سال پیش یه دسته موی آبی از کنار موهام درآوردم وهرجایی میرفتم ناجورنگام میکردن انگار یه پلاکارد گردنمه که روش نوشته:فاحشه

شاید بخاطر طرز لباس پوشیدنمه من معمولا تیشرت وشلوارک وگاهیم دامن مشکل از تیشرتام نیست چون اونا معمولین ولی شلوارکا ودامنام زیادی کوتاهن  واز اونجایی که من پاهای کلفتی دارم یکم زننده بنظر میاد ولی واقعا پوشیدن اونا حس بهتری بهم میده تا پوشیدن شلوار البته اونم بستگی داره چون من جین های سیاه خوشگلی دارم اونا بحد خفه کننده ای تنگن وپراز شاهکارای خودمن از اونجاییکه پاهام پر از زخم وجای کبودیه هرچند وقت یکبار مجبور میشم شلوار بپوشم تا کسی فکر نکنه مامانم منو مورد ضرب وشتم قرار میده مامان همیشه میگه پاهای من از پاهای یه گلادیاتورم بد شکل تره

به کبودی بزرگ روی رونم دست کشیدم وشروع کردم به زمزمه کردن یه آهنگ تصادفی وشایدم اشتباه:

.....one last time i need to b the the one who takes your heart...

_وقتی هنوز عاشق نشدی آهنگای عاشقانه زمزمه نکن

با تعجب سرمو سمت آرون برگردوندم اون هنوزم داشت تکست میداد وبه من نگاه نمیکرد:آرن گورتو گم کن

با بی حوصلگی ودلخوری تهدید کردم

-اینجا مال منم هست

اون با پررویی جوابمو نداد پوزخند بلندی زدم از اونایی که اگه مامان مبشنید یه بحث فلسفی در باب سرزنشم راه مینداخت:هاه؟اینجا پشت بوم خونه ی منه

_من دیگه باید برم دوش بگیرم وبرای پارتی امشب آماده شم

لعنت بهش اون همیشه همینکارو میکنه انگار که من یه درخت یا جسم بیجان وبی اهمیتم

_پارتی خونه ی اون دختره..اه اسمش چی بود؟

سرمو خاروندم تا اسمشو بیاد بیارم همیشه همین بود من بسختی اسمارو بیاد میاوردم شاید از خصوصیات فردی شخص وچیزهای مورد علاقه اش یا حتی رازهاش هزاران چیز یادم میموند ولی اسمشو نه

_منظورت ایلایلا ست؟

اوه خدایا کی دیگه تو این دوره وزمونه اسم دخترشو میذاره ایلایلا اصلا ایلایلا چه معنی ای داره؟گفتنش مثل اینه که یه بچه داره از دهنش صدا درمیاره

نگاه عاقل اندر سعیه آرن رو نادیده گرفتم خوب اون همیشه برام عوضی بازی درمیاره ولی تنها کسیه که از وقتی خیلی کوچیک بودم قبولم کرد

من ضد اجتماعی نیستم ولی آدمهای زیادی نیستن که بخوان باهام هم کلام شن پس بهتره تنها دوستی رو که دارم نگه دارم بهرحال اونم فقط منو داره چون همونطور که میدونین اون همجنسگراست بین پسرا احترامی بهش گذاشته نمیشه ودخترا هم فقط برای پسرایی که خوب بتونن درشونو بذارن احترام قائل ان ولی این چیزی نیست که شخصیت محکم آرن صدمه بزنه اون میگه قدرتش از عشق میاد واینکه عشق بین اون والکس بیماننده ویه سری چرندیات دیگه که آدمای مجنون میگن دلم میخواد برم ومخ دوست پسرشو بزنم وتا وقتی فلج شه جلوی چشم آرن به گا بدمش تا آرن بفهمه این دنیای واقعیه نه شهر پریان که شاهزاده اش همراه یه تکشاخ ببردتش تو یه جنگل پر از رنگین کمان که تا ابد باهم باشن زندگی واقعی با اون چیزیکه آرن تو ذهنشه خیلی تفاوت داره

_تونمیخوای بیای؟شاید تونستیم یه دوست پسر برات پیدا کنیم

پوزخندی زدم:چه نیازی هست من تو والکس رو دارم

اون یه چیزیو طرفم پرت کرد که ندیدم چی بود ولی مطمئنا اگه به سرم میخورد ده سالی میفرستادم تو کما

_خیله خب لازم نیست حسودی کنی من تورو بیشتر از الکس دوست دارم

اون با دلخوری روشو برگردوند:از جکهایی که با من والکس میسازی متنفرم

ومثل دختر کوچولوها فرار کرد

خب اون یکم زیادی روی الکس حساسه یه باربه شوخی گونه ی الکس رو بوسیدم واون تا دوماه باهام حرف نزد وتهش بهم سیلی زد تا بتونه منو ببخشه والآنم میدونم که میره وتا چند

روز آدم بحسابم نمیاره

لعنت بهش چرا دور وبری های من آدمهای لوس وبی دست وپا وحال بهم زنن؟لعنت بهشون

نه اینبار دیگه نمیرم منت کشی آرن این تقصیر من نبود من فقط شوخی کردم واون اگه عقل داشت مثل یه هرزه که میخواد دوست پسرشو قاپ بزنه باهام برخورد نمیکرد

معمولا بهم برنمیخوره چون میدونم اون چقدر میتونه مسخره بشه ولی اینبار دیگه کاسه ی صبرمو لبریز کرد

یه چیز

همه میدونن نباید کاسه ی صبرم لبریز بشه



Lovely inkWhere stories live. Discover now