Chapter 6

191 11 1
                                    

داستان از نگاه امیلی

تقریبا 1 ساعت داشتم فکر میکردم هری چه مرگش شده که آخرش رفتم تو اتاقش

"هری باید حرف بزنیم"

هری حتی برنگشت نگام کنه

"الان نمیتونم ... بعدا حرف میزنیم امی"

"هری تو چه مرگت شده؟ من و اشلی اینجا از ترس سکته میکنیم بعد تو میای خونه و با اخم میگی که نمیخوای با خواهرت حرف بزنی؟"

سرش داد کشیم ... هر چند که ازم بزرگتره ولی داره دیوونم میکنه

"امی برو بیرون"

وات د هل؟

"من همینجا میشینم ... تو هم نمیتونی بیرونم کنی"

دست به سینه روی تختش نشستم

"اگه میتونی بیرونم کن "

یه نیشخند زدم ... اومد سمتم

"امیلی فاکینگ استایلز ... همین الان میری بیرون ... حوصلتو ندارم"

وات؟ اون واقعا داره اینطوری باهام حرف میزنه؟ بهتره دیگه جلوی چشمم نیاد

"برات دارم استایلز ... بهت نشون میدم"

هولش دادم اونور و رفتم بیرون

داستان از نگاه هری

اه فاک ... نایل اگه زنده بزارمت استایلز نیستم ... به خاطر اون لعنتی خواهرم ازم عصبانی شد ... لعنت بهت نایل ... باید یه کاری کنم امیلی عاشق نایل بشه ... وگرنه نایل اشلی رو به زور هم که شده ازم میگیره ... امیلی یا اشلی؟ معلومه اشلی ... اون زندگیمه ... کسی هم حق نداره اونو ازم بگیره ... هیچوقت ...

"هز؟"

اشلی؟ اون اینجا چکار میکنه؟

"اشلی؟ 😃 بیا تو عزیزم"

اشلی یه لبخند کوچیک زد و اومد داخل

"سلام عشقم"

دستشو گرفتم و نشوندمش روی پاهام ... آروم بوسیدمش

"دلم برات تنگ شده بود"

اون یه لبخند زد

"منم همینطور ... عزیزم کجا بودی؟"

فاک ...

"جای خاصی نبودم عزیزم"

یه لبخند تلخ زدم

"خوبی؟"

اشلی ازم پرسید

"آره عزیزم ... بهتر از این نمیشم"

دستم رو روی صورتش کشیدم

"نظرت راجع به یکم شیطونی چیه؟ 😏"

اون یه نیشخند زد

"معلوم شد حسابی کیفت کوکه"

بغلش کردم و ...

داستان از نگاه لویی

تمام مدارک رو آماده کردم ... گوشیم رو برداشتم و به امیلی زنگ زدم

"بله لو؟"

اون داره گریه میکنه؟

"هی امی؟ داری گریه میکنی؟"

اون یه نفس عمیق کشید

"چیزی نیست لویی ... من خوبم"

اون خوب نیست

"مطمئنی؟"

"آره ... خوبم لو ... چیزی شده؟"

دستم رو روی صورتم کشیدم

"خب ... مدارک ماشینت رو حاضر کردم ... گفتم که بیای امضاشون کنی ... ولی گویا خوب نیستی ... میزاریمش برای بعد"

"نه نه نه ... من میام ... میخوام ماشینم رو بالاخره تحویل بگیرم 😃"

یهو حالش عوض شد و شروع کرد به جیغ کشیدن

"😂 الان حالت خوبه؟"

"فوووووق العادمممممم"

یه لبخند زدم

"باشه پس میبینمت"

"میبینیمت لوییس فاکینگ تاملینسون"

جووووون 😛

"پس فعلا"

تلفنو قطع کردم و رفتم به بقیه مشتریا برسم ...

ببخشید بچه ها ... میدونم خیلی دیر شد ... متاسفم واقعا 😔 هرچی بگید حق دارید ... اگه بتونم بقیه فن فیک ها رو هم آپ میکنم

R.

@1dlover593

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Mar 25, 2016 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

Fake Smile (Louis Tomlinson & Niall Horan)Where stories live. Discover now