معلم همینطور دو گروه بعدیرو هم انتخاب کرد و قرار شد طبق گروه بندیمون دور همون میز های گردبشینیم لیام و لویی رفتن یکی از میزارو اوردن به سمت صندلیامون گذاشتنن ماهم صندلی هامونو دور تا دور میز گذاشتیم واینطوری نشستیم که سمت راست من زین نشسته بود و سمت چپم کارا و بغل دست کارا الیزا بود و بعد هلنا و در آخر سوفیا و همینطور پسرا بغل دست زین نایل و بعدش هری و همینطور به ترتیب لویی و لیام نشسته بودن
معلم(کیتی پری):خب جلسه امروز روشروع میکنیم همینطور که میبینید درس اول کتابتون درباره محیط اطراف ما هس که باید هر کدوم از شما نقاشی هایی درباره یکی از مکان ها یا شی نقاشی بکشید و بهتره برای اینکار دو نفر دونفر این کارو انجام بدید وباید بگم همینطور در گروه هایی که تشکیل شدید دوباره برای تمرین این جلسه باید به گروه های دونفره تشکیل بشید خب ....
معلم هنر یا همون خانم کیتی پری به برگه ای که اعضای گروه رو داخلش ثبت کرده بود نگاه کرد امیدوارم گروه بندی خوبی باشه میدونم با یکی از این پنج تا پسر باید هم گروه باشم ولی امیدوارم اون زین نباشه چون ازش متنفر
معلم:خب به این ترتیب که
کارا و نایل
هلنا و لیام
سوفیا و لویی
هری و الیزابت
با این حرف معلم برگشتم الیزا رو دیدم که لبخند زده بود فک کنم خودشم دوست داشت با هری می افتاد با حرف معلم از فکرم بیرون اومدم
زین و امیلی
نه این امکان نداره من چی شنیدم اون گفت من و زین نه به زین نگاه کردم که داشت با یه لبخند مرموز داشت نگام میکرد بهش یه چشم غره رفتم و منتظر شدم این کلاس مسخره هر چه زود تر تموم شه
معلم:این از گروهای دونفریتون اگه کسی هس که از گروه بندیش ناراضیه دستشو بلند کنه ولی به شرطی گروهش عوض میشه که هم گروهیشم ناراضی باشه
با این حرف خواستم دستمو ببرم بالا ولی بااین قیافه زین تابلوعه موافق نیس پس بیخیالش شدم حالا باید یه کاریش کنم
تواین فکرا بودم که زنگ به صدا دراومد اخیش تموم شد این کلاسم وسایلامو جمع کردم و منتظر بودم که بچه ها آدرس جایی که قراره باهم نقاشی کننو بهم میدادن تموم شه که بریم بیرون
زین :خب کجا قراره نقاشیمونو بکشیم؟؟
زین ازم پرسید با حالت پرسشی بهم نگاه کرد
:نمیدونم خونه من چطوره؟؟؟
با بی حوصلگی جوابشو دادم
زین :خونه تو نه من نمیتونم بیام ماشینم خرابه ولی ام.. خونه من چی ؟؟؟
انگار چاره دیگه ای ندارم
:باشه ادرس بده
زین ادرسو تو یه برگه نوشتم داد بهم
زین:ساعت ۵میبینمت
:باشه
با بچه ها از کلاس اومدیم بیرون
الیزا:واای بچه ها هری٬دیدید اون چشاش اون چالا رو صورتش خیلی خوشگل بود صداش ،صداشو شنیدید واای عالی بود
کارا :هه الیزا عاشق شده
الیزا:نخیرم اصلا هم اینطور نیس
با این حرف قیافشو جدی کرد
امیلی:بله از قیافت هم معلومه مخصوصا اون موقعی که معلمه گفت تو و هری قیافت دیدنی بود
کارا:راست میگه دیگه از دست رفتی
همگی خندیدیم
هلنا:خودتو بگو خودت که بدتر بودی جوری زل زده بود ی به نایل که چشات داشت درمیومد
داشتیم راه می رفتیم که کارا یهو وایساد ،فک کنم داشت فکر میکرد آخه همیشه عادت داره فک کردنی سرشو میندازه پایین و با انگشتشو میزاره رو لبش
:فک کنم کارا هم عاشق شد
کارا بااین حرفم به خودش اومدو شروع کرد راه رفتن
کارا:بیجاهم نمیگیا هرکی نایلو ببینه عاشقش میشه با اون موهای بلوند دل منو برده
داشتیم حرف می زدیم که زنگ خورد
:خب کارا و الیزا دارم میگم زیاد نگاشون نکنیدا پروو میشن بعدشم اونا فقط دنبال مسخره کردن دیگرانن اصلا شمارو حسابم نمیکنن پس مثل آدم رفتار کنید
کارا و الیزا سرشونو تکون دادن به نشونه باشه و وارد کلاس شدیم رفتیم تو کلاس دیدیم پسرا نشستن ردیف دوم و بقیه ردیفا به جز ردیف سوم و اول پره من که از ردیف اول متنفرم به خاطر همین رفتم ردیف سوم نشستم و بچه ها هم اومدن کلاس کم کم پرشد معلم وارد کلاس شد
معلم:خب به کلاس من خوش اومدید من انریکه دبیر ریاضی امسالتون هستم امیدوارم سال خوبی رو در کنار هم داشته باشیم
بعد از چند ساعت درس دادن بالاخره زنگ خورد از کلاس بیرون اومدیم امیلی:امروز خرید کنسل شد
هلنا:چقد بد
کارا : کحاش بده به این خوبی
الیزا :راست میگه میتونم به جای خرید وقتمو با هری بگذرونم
داشتیم حرف میزدیم که دیدم زین داره میاد سمتمون
زین :ساعت پنج ۵میبینمت
امیلی:باشه
زین بعد حرفش رفت
الیزا :فک کنم دوست داره
الیزا گفتو لبخند زد
امیلی:خفه شو
_____________________________________
خب اینم از این قسمت امیدوارم خوشتان بیاد اگع جاییشو اشتباه نوشتم ببخشید دیگه
😘😘😘😘😍
مرسی از اوناایی که فن فیکمو میخونن