"هری، تو فقط نمیتونی دربارش 'فکر کنی'. این واضحه که بدنت دگ نمیتونه این عفونت یا هر چیزی که هست رو تحمل کنه " السا شکایت کرد، و کنار مبل بلند شد.اون باید اضافه های پیتزا رو بزاره توی یخچال، برگشتو کسی رو دید که قرمز شده بود و عرق میکرد، هری.
"السا من خوب میشم، اوکی؟"
توی لپش رو گاز گرفت، نگران بود. نه، اون خوب نمیشه.اون تقریبا دیشب مرد! خون بالا اورد. این نرمال نیست."پلیز، فقط بهم اجازه بده.. "
"نه" اون محکم گفت، و دستاشو آورد بالا تا از این کار منعش کنه.
"تو تا الانش هم کلی از خونت بهم دادی. این طوری خودت رو اذیت میکنی." توی صداش درد و اجبار بود.
السا بخاطر شکست نفسشو داد بیرون.و بعدش برگشت توی آشپزخونه تا ببینه چیزی که به درد اون کمک کنه وجود داره.
اون همه کابینت ها رو باز کرد و تمومشون رو بادقت نگاه کرد اما هیچ شانسی نداشت.اونا خالی از هیچ دارویی بود.
وقتی السا یه حوله تا شده رو گذاشت توی کابینت یه فکر به زهنش خورد. اونو برداشتش و رفت طرف سینک، شیر آب رو باز کرد و به حوله اجازه داد آب بهش بخوره. وقتی که کاملا آب رو به خودش جذب کرد السا اونو فشار داد تا کمی از آب اضافش رو بگیره اینجوری دگ چکه نمیکنه. برگشت به طرف هری ، کسی که روی مبل دارز کشیده بود.
چشماش بسته بود، و صورتش قرمز شده بود. عرق کله پیشونیش رو گرفته بود و فر های موهاش چسبیده بودن به سرش. نفساش سخت بود و صورتش گیرنده جذابش خسته.
السا با دقت اون حوله خیسه خنک رو گذاشت روی پیشونیش تا یه جورایی اون تب رو کنترل کنه.
یه حوله براش کافی نیست. السا با خودش فکر کرد. رفت به طرف اشپزخونه تا براش بیشتر از اونا بیاره این نصف 15 دقیقه مفید رو گرفت تا کل خونه رو بگرده برای حوله. اما آخرش اون خیلی از اونا رو جمع کرد. کردشون توی اب سرد و برشگردوندشون پیش هری.
"هری برات چندتا شلوارک پیدا کردم.اونا رو بپوش و تیشرتت هم دربیار؟دمای بدنت هنوز داره بالا میره." السا ازش درخواست کرد و شونه هری رو تکون میداد. اون ناله خفیفی کردو روشو از روی السا برگردوند"من سردمه"
" تو فقط احساس سردی میکنی وگرنه داخل بدنت داغه. لطفا؟"اون آه کشید قبل از این که پلک هاش بلرزن و برای ثانیه باز بشن. نشست، انگشتاش تیشرت رو گرفتن و اونو از سرش رد کردن.
السا نمیتونست بهش کمک کنه ولی بخاطر خجالت یه جای دگ رو نگاه کرد. حتی هیچ چیزی هم بینشون وجود نداشت.(هیچ رابطه ای با هم ندارن). اون فقط به هلف بود و اونم یه انسان بیچاره مریض که به پرستار نیاز داشت.( -_-)
اما یه چیزی بود که اون نمیتونست انکارش کنه- اون مثل یه دارویی میمونه که غریزه جنسیش رو بالا میبره. یه چیزی مثل اینکه پروانه هاش با حرارت پرواز میکنن.
وقتی که جینش رو دراورد حتی به خودش هم زحمت نداد تا شلوارک رو از السا بگیره. بجاش دوباره دراز کشید و چشماش رو بست بدون هیچ حرفی.
ابروهاش اخم کرده بودن و صورتش تو هم جمع شده بود.
السا خود به خود شروع کرد به کار کردن.با وجود اینکه چه قدر کنار هری خجالت میکشید واینکه هری خیلی کم لباس پوشیده بود
حوله خیسه خنک تازه، پیشونیه هری رو لمس کرد. چند بار سینش رو لمس کرد. بالاتنه ای که با تتو های پراکنده کاور شده بود. چندتای دگ روی بازوش و پاهاش و بعد اون کارش تموم شد.
رفت عقب و بهش زمان داد تا خنک بشه. لباسش رو هر 10 دقیقه عوض میکرد اما دقیقا برعکس چیزی که باید میشد اتفاق افتاد. دمای بدن هری اصلا پایین نیومد تازه انگار بیشتر هم شده بود وقتی که هلف، با پشت دستش اونو لمس کرد.
"هری چه حسی داری؟"
"مثل فاکینگ شیت"مثل قبل السا بخاطر زبان کثیف به خودش لرزید. اما هیچی نگفت.
"السا"آروم نفس کشید.چشماش رو روی هم فشار داد."میتونی گوشیم رو بهم بدی؟ روی کانتره"وقتی حرف میزد صداش خش دار بود.
السا هیچ زمانی برای پیدا کردن اون دستگاه شبکه ای هدر نداد. و بعد دوباره برگشت پیش هری، روی مبل.
"برو توی کال لاگ هام. لویی، لویی رو پیدا کن."
السا یه ذره تلاش کرد تا باهاش کار کنه- ولی اون هیچ موقع گوشی نداشته(⊙_⊙) هیچ موقع نیاز نداشته. اما ازشون قبلا استفاده کرده بود. بخاطر همین تونست توی کال لاگ های اونو بگرده تا وقتی که اسم اون شخص رو پیدا کنه.
این فقط 2 تا بوق طول کشید تا وقتی که اون، از اون طرف خط جواب بده
"هلو؟"
--
های مای لاوز ❣ السا رو مخمه نمیدونم چرا -_-
هریم که همش حالش بد میشه😂
لویی :) نقش جدید☺چپتر پیش، آخرین باری که نگاه کردم فقط 1 دونه ووت خورده بود :| و 1 دونه سین😂😂 فقط یه نفر میخونه و رای میده😂😂😐 بگذریم. کلی حرف دارم :|
من دوست دارم تا آخر تابستون این فف رو تموم کنم. بخاطر همین تصمیم گرفتم یه کاری بکنم.من طبق معمول 2 شنبه ها آپ میکنم ولی شما تا 2 شنبه هفته دگ وقت دارید ووت ها رو ببرید بالا. این چیزی که میگم شرط رای نیست چون هفته دگ ووت ها هرچندتایی باشه من قسمت بعدو میزارم ولی اگه رای ها بهتعدادی که من میگم برسه، هفته دگ 2 تا پارت بجای 1 پارت میزارم. یعنی یه قسمت جایزه ووت دادناتونه😂
این پارت حداقل به 7 رای برسه من 2 تا قسمت میزارم. اگر کم تر باشه مثل روان قبل پیش میریم تا هفته بعدش.
و اینکه کامنت هاتون کمه ولی همون چندتا هم ، خیلی انرژی بهم میده ؛)
YOU ARE READING
insatiable (Persian Translation)
Fanfiction"من قراره بدنت رو ببرم."اون (پسر) مقابل پوست گردن اون(دختر)زمزمه کرد.نفسای خیلی داغش معلوم نبود از کجا میاد. "این جا"انگشت اشاره و انگشت وسطش رو از روی پوست اون(دختر) به طرف جایی که گردن و فک اون به هم وصل میشد میکشید.دقیقا روی شاهرگش! "و این جا!"دس...