چرا.این سوال این مرده خوشگل، با اون چشمای سبز جنگلیش و فک منقبض شدش و ته ریشش ازش پرسید. چرا.
السا خیلی تلاش کرد خودشو متقاعد که دلیلی که باعث شده بود اون مردو نجات بده مهربونی قسمت هلف-آنجل( نیمه-فرشته)اش بود. و یکدلی یکی از چندتا صفاتی بود که اون داشت.
و دوباره، هرچند السا هیچ موقع اونو قبول نمیکرد. ولی یه چیزی بود یه چیز متفاوت درباره هری. یه چیزی که ناخدا گاه السا رو بهش جذب میکرد.شاید بخاطر این که اون به کمک نیاز داشت و بهش حمله کرده بودن.یا شاید بصورت غیر قابل انکاری جذاب بود.هرچی که داره از خودش تابش میکنه مثل خوش قیافه بودنش و مرد بودنش. هرچند اگه السا بخواد قبولش کنه یا نه.
"بیدار شدی؟"هری از اون دختره مو پلاتینی خوشگل پرسید. صداش خاب آلود بود.
"تو باید بیشتر استراحت کنی."
"من زود تر از انسان ها ترمیم میشم." السا خیلی ساده جوواب داد. بطرف هری رفت"احساس بهتری میکنی؟"
"آره خیلی بهتر. خیلی ممنونم ازت"
"اینو نگو"السا بهش یه لبخند فرستاد.
هری آروم نشست، پتو روش رو داد کنار."حال بگذریم، اینجا دگ چه جاییه؟"
"یکی از دوستام خیلی وقت پیش اینجا زندگی میکرد. الان خالیه دگ. چای میخوای؟"
هری سرشو تکون داد. نیشخند زد." نمیدونستم هلف-آنجل ها هم علاقه به چای دارن"
"ما هر روز چیزای جدید یاد میگیریم. نمیگیریم؟"
"حدس میزنم آره."
--
السا نشست کنار هری روی مبل. دورشو با یه پتو گرم پوشوند و چای داغ توی دستاش بود.
"درباره خود بگو هری"
"چی میخوای بدونی؟ من یه انسان حوصله سر برم"السا دستشو از روی موافق نبودن تکون داد."انسان ها برای من جذابن نه همشون ولی حداقل این یکی آره."
"برای منم نیمه ها جذابن (منظورش از نیمه یعنی نیمه انسان)" هری آه کشیدو یه ذره از اون مایع شیرین و داغ خورد.خوشمزه بود.
چیزی که قبلا امتحان نکرده بود. شاید بخاطر اینکه السا خیلی خوبه توی درست کردن چای خیلی ماهره یا بخاطر اینکه اون هلف- آنجله. و شاید این یه جورایی روی هر کاری که میکنه تاثیر داره.حتی روی جزئی ترین جیزا مثل درست کردن چای."درب زندگیت بهم بگو. خانواده؟ چیزای مورد علاقت؟ چند سالته؟ "
السا بهش با کنجکاوی نگاه کرد.
هری لبشو گاز گرفتو با انگشتاش بازی کرد.
"23 سالمه" به السا متفاوت نگاه کرد. منتظر شد تا جواب بده.
ŞİMDİ OKUDUĞUN
insatiable (Persian Translation)
Hayran Kurgu"من قراره بدنت رو ببرم."اون (پسر) مقابل پوست گردن اون(دختر)زمزمه کرد.نفسای خیلی داغش معلوم نبود از کجا میاد. "این جا"انگشت اشاره و انگشت وسطش رو از روی پوست اون(دختر) به طرف جایی که گردن و فک اون به هم وصل میشد میکشید.دقیقا روی شاهرگش! "و این جا!"دس...