شغلی که هری فکر می کرد بعد از مدت ها تلاش و قبول شدن در ازمون های سخت بدست اورده دستیاری پروفسور نیکولاس شفیلید زیست شناس معروف و صاحب شرکت چند میلیارد دلاری شفیل بود .....ولی شغل او بیشتر پرستاری بود تا دستیاری.....
پروفسور مرد پیر و لجبازی بود با وجود نود سال سن هنوز ایستاده راه می رفت ولی ان شکوه و جلال عکس های روی مجله ها را نداشت ....
و اگر شما مجبور نبودید بیست و چهار ساعته دنبالش بدوید و مجبورش کنید غذا بخورد یا به قرار های کاری اش برود مرد بی ازاری به حساب می امد
در کل او بیشتر وقتش رو در ازمایشگاه یا در کتابخانه می گذراند حتی اداره شرکتش را هم به هیئت مدیره واگذار کرده بود تا راحت تر به پژوهش هایش برسد....پروفسور شفیلید مرد بزرگی بود و همه این را می دانستند....
هری با دستمالی که در جیبش بود برای بار صدم از صبح تا الان بینی اش را گرفت و به پدر هر چی سرما خوردگی بود لعنت فرستاد صبح با اینکه می دونست حالش واقعا خوب نیست با چند تا قرص خودشو سرپا کرده بود تا به شرکت برسد و کار های نیمه تمام پروفسور شفیلید را جم وجور کند . قرار بود چند تا پرونده از شرکت را به خانه ببرد تا پروفسور به ان ها نگاهی بیندازد ....
داشت سعی می کرد مهم ترین ها پرونده ها را انتخاب کند اگر تعداد زیادی را با خود می برد عمرا اگر پیرمرد سمتشان می رفت پروفسور از کارهای اداری متنفر بود.....
که ناگهان در به شدت باز شد و پروفسور داخل پرید کمی عجیب و نگران بود ولی این حالت همیشگی اش بود ....
هری اهی کشید و گفت:خدای من پروفسور کاش به من می گفتید که میاید اینجا تا من این همه راه نیام برای پرونده ها...
پروفسور مکث کرد انگار تازه متوجه هری شده بود جلو رفت و پرونده روی دست هری را روی میز برگرداند و گفت یه کار خیلی مهم برات دارم هری...خیلی مهم ...همین الان باید بری به بانک کویین و یه چیزی رو از صندوق اماناتم برام بیاری ....با جک کویین صحبت کردم باهاش هماهنگ کردم که تو رو جای خودم میفرستم..
جک کویین رئیس بانک و یکی از صمیمی ترین دوست های پروفسور بود مسلما با این کار مشکلی نداشت ...
پروفسور از دورن جیبش کلیدی رو در اورد به هری داد وگفت :فقط سریع باش پسر به هیچ کس هم درباره این موضوع چیزی نگو ......وقتی صندوق رو گرفتی یک راست بیا خونه پیش من ...اونجا منتظرم....
هری سرش رو تکون داد و راه افتاد کمی گیج و مشکوک شده بود ولی این اولین باری نبود که این اتفاق می افتاد کلا پروفسوز شفیلید ادم مرموز و عجیبی بود ....ولی هری تا زمانی که دست مزد پانزده هزار دلاری اش را می گرفت مشکلی با این موضوع نداشت
KAMU SEDANG MEMBACA
bait | h.s
Fiksi Penggemar-برای همیشه دوست دارم -همیشه....من ازت نمیخوام برای همیشه دوستم داشته باشی.. فقط ازت میخوام وقتی همه ی این ماجراها تموم شد هنوز پشتم باشی.