38

3.2K 538 40
                                    

ز: هری.........تو برای کریسمس برنامه داری؟

زین کناره هری که روی مبله قهوایی رنگه جلوی تلویزیون نشسته بود نشست و لیوانشو از روی میزه جلوش برداشت و مقداری از شیر کاکائوی داخلشون سر کشید.

هری نگاهشو از صفحه ی تلویزیون گرفتو به زین دادو گفت : شاید.....نمیدونم.

ز: آم.....من میخوام برای کریسمس، لندن ، پیشه خانوادم باشم.....و دوست دارم تو هم باهام بیای تا معرفیت کنم.

هری اخم کمرنگی کردو با تردید و لحنی که سعی داشت قانع کننده باشه گفت : به نظرت زود نیست؟

زین اخم کردو گفت : زود؟......منو تو الان تقریبا یه ماهه با همیم......فک نکنم زود باشه.

ه: سه هفته.

زین چشماشو چرخوندو گفت : گفتم تقریبا.

هری سرشو به نشونه ی مثبت تکون دادو گفت : خانوادت با این مشکلی ندارن؟
اینو گفتو به خودشون اشاره کرد.

زین شونه هاشو بالا انداختو گفت : نه.....فک نکنم.

هری ابروهاشو بالا دادو گفت : مطمئنی؟

زین اخم کردو گفت : تقریبا آره.

هری ابروهاشو بالا دادو گفت : خب اگه بریم اونجا و هر دوتامونو از خونه پرت کنن بیرون چی؟

زین با بیخیالی گفت: بزار پرت کنن.

هری قیافه ی ناراحتی به خودش گرفتو گفت : من نمیخوام رابطتت با خانوادت به هم بخوره زین.

زین لیوانشو روی میز گذاشتو با لحن دلخوری گفت : دوست نداری بیای.....مگه نه؟

هری آهسته سرشو به نشونه ی مثبت تکون دادو گفت : من میخوام برای کریسمس پیشه خانوادم باشم.

زین اخم کردو گفت : اونا آمریکان؟

هری سرشو به نشونه ی مثبت تکون دادو گفت : آره........فکر میکنم.

ز: فکر میکنی؟

ه: چند وقته ازشون خبر ندارم.

ز: خب......آمم..

زین گردنشو خاروندو با تردید ادامه داد : خب....تو میخوای کله تعطیلاتو پیشه خانوادت باشی؟

ه: نه.....نه همشو.......شاید فقط چهار روزه اول.

زین سرشو به نشونه ی مثبت تکون دادو گفت : پس......منم فقط چهار روزه اولو میرم لندن...

به هری نگاه کردو ادامه داد : پس میتونیم بقیه ی تعطیلات رو با هم باشیم؟

هری لبخند زدو سرشو تند تند به نشونه ی مثبت تکون دادو گفت : حتما......مگه میشه من بدون تو باشم؟
اینو گفتو سرشو جلو برد و بوسه ی کوتاهی روی لب های زین نشوند.

زین لبخنده مهربونی زدو گفت : منم نمیتونم.

ولی خب........هری حرفی از نتونستن نزد......اون فقط......"سوال پرسید".

EXPERIMENT (L.s)Where stories live. Discover now