Untitled Part 1

263 33 10
                                    


هواپیمای شخصی دمی یکی از جاهای مورد علاقمه

میشینیم توش و اهنگ میخونیم

حرف میزنیم

درد دل میکنیم و واقعا همه با هم دوستیم

اما این دفه واسه من فرق داشت

من نشسته بودمو فقط به صدایی که از تو هدفونم در میومد گوش میدادم

Take me to church.

Ill worshipe like a dog at the shrine of your lies

Ill tell you my sins...


این اهنگی که میتونی در هر حالتی بهش گوش بدی

 تو دنیای خودم بودم که دمی هم  اومد تو و همه رو بغل کرد

من اصلا متوجه حضورش نشدم

هدفونمو از تو گوشم کشید و با لبخند همیشگیش بهم نگاه کرد:

چی گوش میدادی؟


جان،کسی که همیشه اماده ی اذیت کردنه به جای من جواب داد:

I kissed a girl and i liked it!


-نه!

زدم تو سرش.البته کاملا دوستانه


-شما دوتا دوباره شروع کردین؟

منجمینت هم صداش در اومد و من نمیخوام جلوش حرفی بزنم پس فقط به جان چشم غره رفتم. تاکید میکنم؛کاملا دوستانه! 


من نمیخوام اونا باهام بد باشن. فقط چون متفاوتم! این متفاوت بودنم برام تا الان خیلی بد بوده!

اول از همه خانوادم

اونا وقتی این موضوع رو فهمیدن...

نمیخوام اون روزا رو به یاد بیارم.

فقط اینو میگم که من مجبور شدم از خونه فرار کنم

اخرین باری که با خونوادم حرف زدم یک سال پیش بوده که اونم یه دعوای وحشتناک بود


و بعد از همه دوست دخترم

اون...خب...من نمیدونستم ولی اون کاملا استریت بوده.

راستش...

 رابطه ی دوست دخترم و من فقط دو ماه طول کشید 

و من بعدش فهمیدم که اون یه روزنامه نگار بوده و تنها دلیلش واسه با من بودن کنجکاوی بوده

همینو بس

بعد از اون هم یه روز دیگه جوابمو نداد و فرداش؟

بوم

یه مقاله راجبه لزبین ها تو روزنامه چاپ شد


پس...میبینید؟

درسته که من غیر عادیم اما...

زندگیم هم غیر عادی بوده :)











رای و نظر لطفا!

Her MicrophoneDove le storie prendono vita. Scoprilo ora