part:45

3.1K 306 84
                                    

- آمم....لیام.

لیام نگاه بدی بهم کردو گفت : چیه؟....بازم میخوای پاچه بگیری؟

- هی....بیخیال....اون فقط یه دعوای دوستانه.

ل: بیا با هم رو راست باشیم......تو اصلا منو دوست خودت میدونی لو؟

- معلومه....این چه حرفیه؟

ل: نایلو چی؟

- خب اره..

ل: پس برو بابت اون بادمجونی که پای چشمش گذاشتی ازش معذرت خواهی کن.

- قبول کن اونم زیاده روی کرد.

ل: قبول میکنم ولی توام نباید میزدیش.

- من عصبی بودم.

ل: باید جلوی خودتو میگرفتی.

چشمامو چرخوندمو گفتم - باشه....باشه....میرم ازش معذرت خواهی می کنم.

بعد از مکس طولانیی گفتم: زین کجاست؟

ل: توقع داری کجا باشه؟

- خونه، فروشگاه، شرکت،داروخونه، خونه ی نایل،ادار...

ل: باشه..باشه...تمومش کن...هیچ کدوم از اونا نبود....رفته خونه مامانش.

- مامانش؟

ل: مامانش.

- چرا؟

ل: لویی...مردم میرن خونه مامانشون چی کار کنن؟

- قطعا نمیرن خرید....درسته؟

چشماشو چرخوندو گفت : میرن خودشونو تا خر خره پر کنن ؟

- اوه....پس میرن یخچالو خالی میکنن میان.

ل: یه چیزی تو همین مایه ها.

- اوهوم....من...رفتم پیش نایل.

ازش فاصله گرفتمو به سمت اتاق کار نایل حرکت کردم.
لیام اسممو داد زد.
سمتش برگشتمو منتظر شدم تا حرف بزنه.

لیام لبخند زدو گفت : خوشحالم که حالت بهتره.

سرمو به نشونه ی تایید تکون دادمو بدون در زدن وارد اتاق کار نایل شدم.

ن: لی....مگه صد بار نگفتم......اوه...

- اوه...سلام..
نایل اخم کردو با بد خلقی گفت: سلام..
اینو گفتو دوباره سرشو پایین گرفتو مشغول درست کردن پرونده ها شد.

روی صندلی نشستمو برای چند دقیقه نگاهش کردم.
نفسمو با صدا بیرون دادمو گفتم - چی کار میکنی؟

ن: به نظرت چی کار میکنم.

آه....خدای من امروز چرا همه نظر منو راجب کاراشون میخوان؟

سوالشو جواب ندادمو گفتم - وقت داری با هم صحبت کنیم؟

ن: پس الان داشتیم چی کار میکردیم؟

Rental Father  L.SWhere stories live. Discover now