- آمم....لیام.
لیام نگاه بدی بهم کردو گفت : چیه؟....بازم میخوای پاچه بگیری؟
- هی....بیخیال....اون فقط یه دعوای دوستانه.
ل: بیا با هم رو راست باشیم......تو اصلا منو دوست خودت میدونی لو؟
- معلومه....این چه حرفیه؟
ل: نایلو چی؟
- خب اره..
ل: پس برو بابت اون بادمجونی که پای چشمش گذاشتی ازش معذرت خواهی کن.
- قبول کن اونم زیاده روی کرد.
ل: قبول میکنم ولی توام نباید میزدیش.
- من عصبی بودم.
ل: باید جلوی خودتو میگرفتی.
چشمامو چرخوندمو گفتم - باشه....باشه....میرم ازش معذرت خواهی می کنم.
بعد از مکس طولانیی گفتم: زین کجاست؟
ل: توقع داری کجا باشه؟
- خونه، فروشگاه، شرکت،داروخونه، خونه ی نایل،ادار...
ل: باشه..باشه...تمومش کن...هیچ کدوم از اونا نبود....رفته خونه مامانش.
- مامانش؟
ل: مامانش.
- چرا؟
ل: لویی...مردم میرن خونه مامانشون چی کار کنن؟
- قطعا نمیرن خرید....درسته؟
چشماشو چرخوندو گفت : میرن خودشونو تا خر خره پر کنن ؟
- اوه....پس میرن یخچالو خالی میکنن میان.
ل: یه چیزی تو همین مایه ها.
- اوهوم....من...رفتم پیش نایل.
ازش فاصله گرفتمو به سمت اتاق کار نایل حرکت کردم.
لیام اسممو داد زد.
سمتش برگشتمو منتظر شدم تا حرف بزنه.لیام لبخند زدو گفت : خوشحالم که حالت بهتره.
سرمو به نشونه ی تایید تکون دادمو بدون در زدن وارد اتاق کار نایل شدم.
ن: لی....مگه صد بار نگفتم......اوه...
- اوه...سلام..
نایل اخم کردو با بد خلقی گفت: سلام..
اینو گفتو دوباره سرشو پایین گرفتو مشغول درست کردن پرونده ها شد.روی صندلی نشستمو برای چند دقیقه نگاهش کردم.
نفسمو با صدا بیرون دادمو گفتم - چی کار میکنی؟ن: به نظرت چی کار میکنم.
آه....خدای من امروز چرا همه نظر منو راجب کاراشون میخوان؟
سوالشو جواب ندادمو گفتم - وقت داری با هم صحبت کنیم؟
ن: پس الان داشتیم چی کار میکردیم؟
YOU ARE READING
Rental Father L.S
Fanfictionپول....پول....پول....همه چیز بر مبنای پول . شهرت، درمان، خوشبختی، آسایش، امنیت، رفتار، قضاوت، محبت، غم، شادی، کمک، صبر، عجله، چشم پوشی، خطا، درست، غلط..........و حتی........تحصیلات. پس میتونم این دو خطو توی نصف خط خلاصش کنم. زندگی بر مبنای پول.....آ...