بازگشت دوباره

856 37 6
                                    

تریلر فنفیک. حتما ببینیدش..
.

لیوان قرمز رنگ آبجو رو توی دستم جابه جا کردم و به تاریکی اطرافم خیره شدم. افراد مختلفی با صدای بلند موزیک، بدن هاشون رو با ریتم تکون میدادند، مست میکردند و با صدای بلند با آهنگ همراهی میکردند.

به ابجوی تیره رنگم خیره شدم و تصمیمم رو گرفتم
من باید بعد از مدت ها خوش میگذروندم و خوب این قطعا حقم بود پس با تردید لبه ی لیوان رو به لبم نزدیک کردم و بعد از سر کشیدن اون مایه ی سرد ، تلخی و سوزش آشنایی رو احساس کردم.

لیوان رو بر روی زمین انداختم و این به اندازه ای بود که من رو از حال و هوای خودم دربیاره پس شروع کردم به تکون دادن بدنم به شکل ها و روش های مختلف.

خب من جزو اون دسته دخترهایی که تو پر قو و ناز و نعمت بزرگ شدن نیستم و البته از یک شورشی قدرتمند و ضد حکومت که با اسلحه و بوکس بزرگ شده انتظار دیگری هم نمیره
.
خاطرات گذشته واحتمالات آینده تنها چیزهایی بود که من رو وا میداشت تا فرار کنم ، خودم رو مخفی کنم و به عنوان یک فرد مرده جا بزنم.
چه کسی میخواد بفهمه که بعد از سه سال وجود خارجی دارم. این غیر ممکنه حداقل برای اونا.

لیوانی دیگه و اهنگی دیگه..ادامه دادم چون مطمئن بودم بعد از این ،باز آزادی برای شورش ازم گرفته میشه اما لعنتی من دارم زیاده روی میکنم پس لیوان رو از روی لبم برداشتم اما چیزی نگذشت که با کشیده شدن دستم توسط فردی به عقب رانده شدم...گرما و بوی آشنایی مشامم رو پر کرد اما تو اون لحظه کی اهمیت میداد و من این رو از روی مستی بیش از حدم خوندم
.
سال هاست که دختران به خاطره رفتن به دوره ها و کنسرت های خیابانی و محلی توسط مردای مختلف مورد تجاوز قرار میگیرن و منم این احتمال رو دادم که شاید این اتفاق الان و برای خودم به حقیقت میپیونده ولی بیخیال دارم کی رو گول میزنم. این منم لورن مارسیز،دختر شورشی کوچکی که فقط 21سال سن داره و با انواع اسلحه جات و انواع روش های دفاع شخصی اشناعه و من نگران اون کسی هستم که قراره من رو اذیت کنه نه شخص خودم.

اون فرد به کشیدن دستم ادامه داد و من هم همونکاری رو کردم که ازش دست کشیده بودم..

خوردن بقیه ی آبجوی باقی موندم

با ول شدن ناگهانی دستم، لیوان روی زمین افتاد و تمام محتویاتش رو روی زمین پخش کرد.

موهام رو از توی صورتم کنار زدم و با دیدن تنها کفش و اون شلوار تنگ لعنتی نفسم به شماره افتاد
.
"میتونم بگم جذاب تر شدی عشق."

و این حرف زمانی زده شد که من به عمق ماجرا پی بردم.

هری

هری استایلز

یا بهتر بگم هری ادوارد استایلز برگشته ..و شاید این پایان من باشه ،برای همیشه.

سرم رو بلند کردم و خودم رو در حالی یافتم که غرق در جنگل پر برگ چشمانش شده بودم ..اونا سبز و تاریک بودند و مثل همیشه وحشتناک.

اروم به پشت سرم قدم برداشتم و وقتی اون رو بی حرکت از نظر گذروندم شروع به دویدن کردم اما این مدت زیادی نگذشت و با برخوردم به یک جسم سخت به پایان رسید. سریع خودمو به عقب هل دادم و با دیدن چهره ی اشنای دیگری به وجودم لرزیدم ..این خاطرات بود که برگشته بودن و مثل یک پتک تو سرم و تک تک عضلات بدنم کوبیده میشدن.

" آه عشق تو چه فکری با خودت کردی که میخوای به این زودی جمع دوستانمون رو ترک کنی.مطمئن باش هیچ ایده ای نداری که پیدا کردنت بعد از مدت ها چه لذتی برام داره"

میتونستم از طرز حرف زدنش پوزخند روی لبش رو تشخیص بدم و با هر حرفش تاریکی رو لمس کنم اما زمانی این تاریکی به حقیقت پیوست که سوزن تیزی داخل گردنم فرو رفت و اون مایع تا اخر داخل بدنم تزریق شد و تنها چهره ی حاضر برام صورت اون بود.
صورت دشمنم،هری!

_______________________________♡
سلام
خب فکر کنم بهتره اول خودم رو معرفی کنم و بعد توضیحات لازم در مورد فن فیکم رو بهتون بگم:
من شیرین ام
15سالمه
تقریبا 2ساله دایرکشنرم پس میتونین با اطمینان کامل خودتونو به من بسپارین
هز گرل ام و بهش افتخار میکنم
و خب یکی از عاشقای دیوونه ی هنر هستم.!
هیچ وقت هم پتانسیل ادبی نوشتن رو نداشتم اما جدیدا این ویژگی رو تو خودم پیدا کردم
............
_معرفی فنفیک
این فنفیک همونطور که میبینین در مورد هری استایلز و دختری به نام لورن مارسیز _بروک پری_هستش.
شخصیت های دیگری مثل زین و لویی و بقیه ی پسرا هم رفته رفته اضافه میشه.
این فن فیک مدت هاست که ذهنمو مشغول کرده اما من الان تصمیم گرفتم به قلم بنویسمش و خب خودم دوسش دارم و امیدوارم شما هم لذت ببرین.
فقط یه چی : پارت اول در واقع قسمته اوله فصل دومه
یعنی هر چیزی که بعد از این پارت و توی فصل یک میخونین ماله قبل از ماجرای بازگشت دوباره هستش که از قسمت دوم شروع میشه..

All the fucking luv :)
Sh.

Little Rebel (Harry Styles)Où les histoires vivent. Découvrez maintenant