دنیل: چجوری بود؟
_از نظر طول خوب بود ولی از نظر عرض تنگ بود
دنیل: حالا مثلا چیو میخواستی ثابت کنی؟
_فقط خواستم امتحان کنم همین
یک روز بعد
از خواب بیدار شدم مامان بیدار نشده بود منم حوصله ی صبحونه درست کردن نداشتن حتما نایل صبحونه داره میرم اونجا میخورم
به خونه ی نایل رسیدم زنگ زدم بعد دو دقیقه اقا با چهره ی خوابالود درو باز کرد_خواب بودی؟
نایل: اره ادم عاقل صبح زود خوابه 😐 بیا تو درو پشت سرت ببند
_کی من درو باز گذاشتم که تو هر دفعه به من میگی؟
نایل: فقط جهت تاکید میگم
لویی رو دیدم که خوابه
_این چرا اینجاس؟
نایل: با باباش دعوا کرده
_نایل بساط چایی رو علم کن
نایل: اگه چشم کورتو باز کنی میبینی که دارم همینکارو میکنم
_فقط جهت تاکید میگم😏
نایل: خفه شو😒
لویی : اخه این چه وقته اومدنه
_مگه خونه ی توعه ناراحتی؟
لویی: حالا هرچی
_ دیروز تو قبر خوابیدم
نایل: عجب خری هستی😐حالا چجوری بود؟
_تنگ بود
نایل: باید به پهلو میخوابیدی
_واقعا؟!
نایل: اره
لویی از جاش بلند شد و گفت: فراموشش کن
_چرا؟
لویی: من راه حل بهتر دارم یکی رو میشناسم میتونه برامون صفحه ی وی.جی(پ.ن:وی.جی صفحه ی چوبی مانند که دور تا دور اون حروف الفبا )تهیه کنه
_خوبه من موافقم
نایل: چی چیو خوبه؟😐دیوونه ها تو کتابا نوشته نباید از اونا استفاده بشه😒
لویی: کسایی که بلد نیستن نباید استفاده کنن ما که بلدیم
نایل: به نظر من احمقانس من که همچین خریتی نمیکنم
_تا کی میتونی جورش کنی؟
نایل: مرسی که به من توجه میکنین😐😐
لویی: تو همین یکی دو روز
نایل که دید ما به حرفش گوش نمیدیم رفت چایی هارو اورد
_نایل من فهمیدم تو چقدر ترسویی
لویی: راست میگه
نایل:خب که چی؟ الان همه میگن fear is power ترس قدرت😐
_اینو از کجا شنیدی؟
نایل: اون خلافکاره تو بازی سنفرانسیسکو میگه
_بازیش باحاله؟
نایل : اره خیل...
لویی نذاشت حرف نایل تموم شه و گفت
لویی: بسه دیگه واقعا شما دوتا ادمو روانی میکنین مثلا این چه بحثیه راه انداختین؟
_باشه بابا چرا قاطی میکنی؟!
با نایل نشستیم پلی استیشن بازی کردیم لویی هم چپ چپ نگامون کرد کلا با این کار منو نایل مشکل داشت
چند دقیقه نگذشته بود که لویی هم به ما ملحق شد تا بعد از ظهر داشتیم بازی میکردیم...
YOU ARE READING
bad boys
Horrorقسمتی از داستان با احتیاط بهشون نزدیک شدم.دوست داشتم بدون اینکه متوجه ام بشن چهره هاشون رو ببینم.با دقت نگاه کردم و دیدم شبیه به انسان های عادی نیستن.پوست سیاهی داشتن و موهاشون مثل دم اسب بود و چشم هاشون می درخشید و ناخن هاشون مثل داس دراز بود. بع...