part35

5.7K 498 60
                                    

💢پارت سی و پنج
قلبم محکم تکون خورد و باعش شد نفسمو سریع بکشم تو ریه هام..
اون الان..چی گفت؟
حرکت دستام متوقف شد و ناباورانه بهش زل زدم..
هنوز داشت انگشتاشو رو پشتم حرکت میداد..
قلبم داشت بندری میزد و احساس میکردم دارم میلرزم ..
ناخوداگاه اسمشو صدا زدم ..اون واقعا غیرقابل پیش بینی بود..
-ه..هری..؟

چشماش داشتن نیازشو فریاد میزدن و اگه حرفی نمیزدم میتونستم کل حرفاشو بفهمم..
-م..من.....من دوست دارم..
صداش گرفته بود..
مغزم داشت معنی حرفاشو تو ذهنم مرور میکرد تا مطمئن شم چیزی که شنیدم توهم نبوده..
من خیلی وقت بود که پیش خودم اعتراف کرده بودم که این رئیسه بداخلاق از همون لحظه که دیدمش قلبمو لرزوند و حتی یه درصدم به این فکر نمیکردم که یروزی همچین حرفیو از دهنش بشونم..
نگاهمو بین چشماش حرکت میدادم..باید مطمئن میشدم که خواب نیستم..

نگاهشو از چشمام گرفتو به لبام نگاه کرد..
به لباش نگاه کردم..خوشرنگ تر از هر وقت دیگه..
لبامو چسبوندم رو لباشو و دستمو گذاشتم رو دو طرف صورتش..
همین که لبشو کشیدم تو دهنم صدای خفه ی نالش رو تو گلوش شنیدم و دستاش که هلم دادن رو تخت و اومد روم..
دستاشو دو طرف نگه داشته بود وموهاش کاملا رو صورتم پخش بودنو قلقلکم میدادن..
لبشو ول کردم و بلافاصله سرش حرکت کرد پایین و زبونشو کشید رو گردنم..
چشمام خودبه خود بسته شدن وسرمو گرفتم بالا تر..
همونطور داشت میرفت پایین همونطور که دستش میرفت پایین و نزدیک شلوارم میشد..
گرمای دهنشو رو سینم حس کردم و ناله زدم..خیسی که از بوسش به جامیموند با خوردن نفساش سرد میشد و موهای بدنم کم کم سیخ میشدن..
دستش رو روشلوارم حس کردم نا خودآگاه پاهامو یکم جمع کردم.
دستش رو شلوارم داشت حرکت میکرد و تموم وجودم روش متمرکز شده بود..
زبونشو کشید بالای شکممو دکمه ی شلوارمو باز کردو زیپشو کشید پایین تر..
حالا دستش داشت رو باکسرم حرکت میکرد و رد بوسه هاش داشت نزدیک تر میشد..
نفسم کم کم داشت طولانی تر و عمیق تر میشد..
همین که دستش از رو باکسرم برداشته شد چشمامو باز کردم..

از تخت رفت پایینو شلوارشو دراورد و شلوار منم از پاهام کشید بیرون و چند لحظه به بدنم زل زد..
احساس میکردم خون داشت تو صورتم جمع میشد وبیشتر گرمم شده بود..
نگاهش داشت ذوبم میکرد..
منم نگاهمو رو اندامش حرکت دادم..
میتونستم پاهای بلند و خوش فرمشو ببینم..
لعنتی ..من مطمئنم که تو خوابم و الانه که بیدارشم..
اومد رو تختو از بین پاهام اومد روم..
من میدونم که هریو میخواستم..همیشه میخواستمش..اما من حتی نمیتونم تصورشو بکنم که امشب توسطش به فاک برم..
آب دهنمو قورت دادمو نگاهش کردم..
بهم لبخند زد و لباشو بین دندوناش گرفت و همونطور که بهم زل زده بود اروم زمزمه کرد..
-فکر میکردم جذاب باشی..ولی نه تا این حد لویی..
قلبم از حرفش لرزید و اروم لبخند زدم..اون حتما خودشو تو آیینه ندیده بود..
لباشو زیر گردنم حس کردم که کم کم داشتن میومدن سمت چونم و دستش که دوباره داشت رو شکمم کشیده میشد..
دوباره همون حس گرما برگشت و احساس کردم که کل بدنم گر گرفت..
اینبار دستاشو تا بالای باکسرم حرکت داد و اروانگشتاشو برد زیرش..
نفسم تو سینم قفل شد وقتی که اون انگشتای لعنتیشو دورم حس کردمو همونطور که میلرزید فوتش کردم بیرون..
لباش کنار گوشم بودن و زبونشو رو لاله ی گوشم حس میکردم..
-قراره امشب بهترین ارگاسم عمرتو بهت بدم لو..چطوره؟
از شنیدن زمزمش درست کنار گوشم و نفساش که هر دفعه پوستمو میسوزوندن لرزیدم..
آب دهنمو قورت دادم واروم لبمو خیس کردم..
-ه..هرری..؟
اسمشو از بین دندونام زمزمه کردم و همونطور که تموم حواسم به انگشتاش بودن که داشتن آروم دورم حرکت میکردم چشمامو باز کردم..
نگاهم کرد
به زور تونستم یکم از حواسمو بدم به جملمو, کلماتو کنار هم گذاشتم
-ای..این ..اولین بارمه..

هری لبخند زد و دستشو از باکسرم کشید بیرون..
-قرار نیست که امشب سکس داشته باشیم بیبی..
حالا که دستش دورم نبود بهتر میتونستم تمرکز کنم..
چند بار پلک زدمو گیج نگاهش کردم..
دوباره سرشو برد کنار گوشم و زمزمه کرد..
-فقط قراره که امشب بهترین حسیو که میتونی تجربه کنیو بهت بدم..هووم؟

He Was BlueWhere stories live. Discover now