part7

4.9K 514 38
                                    

💢پارت هفتم
اروم دستمو بردم سمت یکی از چنگالایی که رو میز بود ویکی از اون گلوله های برنجو گذاشتم دهنم و جوییدمش..
-خب ..زنده ای؟
به کندال نگاه کردم..
خواستم دهنمو باز کنم که صدای داد هری گوشمو کر کرد..
-بس کن کاراتو..
کوبید رو میز و از جاش بلند شد..
دیگه اون نگاه ترسناک تو چشمای کندال نبود و معلوم بود ترسیده..
سریع خودشو جمع و جور کرد و دست به سینه بهمون نگاه کرد..
هری دستاشو گذاشت رو میز وخم شد جلو
-اگه..یکباره دیگه..توکارام دخالت کنی..من میدونم و..تو
حرفاشو از رو حرص و از لای دندوناش گفت..
دستمالی که تو دستش بود رو کوبید رو میزو راه افتادسمت پله ها..
منم رفتم دنبالش و نگاهم به اون عجوزه نکردم
پشت هری از پله ها اومدم پایین..داشت میرفت سمت در ورودی..
چند قدم که برداشتم متوجه سوزش و گرفتگی تو گلوم شدم..

دستمو بردم سمت حنجرمو یکم فشارش دادم
احساس میردم گرفتگی گلوم داره بیشتر میشه و به سینم فشار میاره..
سرجام وایستادم و دستمو تکیه دادم به دیوار
خواستم نفس عمیق بکشم که به سختی تونستم نفسمو بدم پایین..
فشارش داشت هر لحظه بیشتر میشد و نفسم داشت کاملا میگرفت
نگاهم رفتم سمت علامتی که رو در جلوییم بود..
سریع پاهامو کشوندم سمتشو رفتم تو دستشویی
جلو آیینه وایستادم..
صورتم کاملا قرمز شده بود و چشمام داشت میزد بیرون..
به سختی میتونستم یکم هوا وارد ریه هام کنم..
به سرفه افتادمو دستمو بردم سمت شیر آب و بازش کردم..همون طور که سرفه میکردم یکم آب زدم به صورتم وسرمو دادم بالا..
داشتم سعی میکردم چندتا نفس دیگه بکشم که یهو در دستشویی سریع باز شد و هری با یه قیافه عصبانی بین در وایستاد..
سرمو دادم پایین وسعی کردم از بینیم نفس بکشم..
-چه فکری با خودت کردی؟؟ ..مگه من الافتم که بیفتم دنبالت ببینم کجا رفتی؟؟
صدای داد هری تو دستشویی پیچید ..
سرمو یکم گرفتم بالا و دوباره به سرفه افتادم ..چشمام بخاطر سرفه اشک میومد
از آیینه به هری نگاه کردم..نگاه عصبانیش در عرض ثانیه از بین رفت..
انگار شوکه شده بود ..
دستمو گذاشتم رو گلوموفشارش دادم..
سینم تند تر داشت بالا پایین میشد
سعی کردم اروم تر نفس بکشم که یهو دستم کشیده شد و برگشتم ..
هری دستمو کشید صورتمو نگاه کرد..
نگاهش رو صورتم میچرخید و عصبانیتش جاشو به نگرانی داده بود..
-کسی اونجا نیست؟

داد زد و چشمامو از داد زدنش بستم..
داشتم بهتر میشدم و فشار رو سینم داشت کمتر میشد..اما هنوز نفس میزدم و نمیتونستم حرف بزنم
دستاشو اورد سمت دکمه هام همونطور که بازشون میکرد  زیر لب زمزمه کرد
-چت شد یهو.. 
دستامو به سینک تکیه داده بودم و همونطور که سعی میکردم نفسمو کنترل کنم کاراشو نگاه میکردم..مضطرب شده بود..
بعد اینکه دکمه هامو باز کرد زل زد تو چشمام..
-میتونی حرف بزنی؟
سرمو تکون دادمو یه نفس عمیق کشیدم..
دستشو برد سمت شیر آب و سرشو برگردوند سمت در..
-کسی اونجا نیسسسسست؟
دستشواورد بالا و گردنمو گرفتو بردم پایین
هنوز نفهمیده بودم داره چیکار میکنه آب پاشید تو صورتم..
چندتا مشت آب ریخت تو صورتم..
-اتفاقی افتاده؟
صدایی که از پشتمون اومد باعث شد دستشو از پشتم برداره
-زود زنگ بزن اورژانس..
بلند شدم و سرمو گرفتم بالا..آب داشت از صورتم میرفت تو یقم و پیراهنم داشت خیس میشد..
اون گارسونی که بین در بود همونجا وایستاده بود و نگاه میکرد..
صورت هری دوباره قرمز شد و سمت اون گارسون داد زد..
-مگه بهت نمیگم زنگ بزن اورژاااانس؟؟؟
سرش داد زد و من دوباره چشمامو بستم...
اون بدبختم که به ثانیه نکشیده ناپدید شد
کم کم داشتم راحت تر نفس میکشیدم..
-خوبی؟؟چت شد تو؟؟ هری جلوم وایستاده بود و بهم نگاه میکرد..
آب دهنمو قورت دادم و سعی کردم حرف بزنم..
-چیزی نیست..
خودم از صدام تعجب کردم..خش دار شده بود و از ته چاه در میومد..
دستشو کشید به صورتشو دوباره اخماش رفت توهم..
-داشتی خفه میشدی اونوقت چیزی نیست؟
صداش بلند بود و نشون میداد عصبانیه..
نفسمو فوت کردم بیرون و نگاهش کردم..
یعنی برام نگران شده ؟؟
فکرمو زدم کنار..حتما ترسیده بمیرم بیفتم رو دستش..
دوباره اب دهنمو قورت دادم
-احتمالا غذای دریای خوردم..
ابروهاش تو هم گره خورد و رفت تو فکر و زیر لب زمزمه کرد..
-تو کی غذای دریای خوردی که..
حرفش تموم نشده بود که دستاشو مشت کرد و با حرص گفت
-لعنت بهت عوضی..
داشتم اروم نفس میکشیدم و نگاهش میکردم..دستشو کرد تو موهاش..
-اون غذایی که مجبورت کرد بخوری توش میگو بود..

چشمامو به نشون آره بستم..
-میتونی راه بری؟
سرمو تکون دادم
دستشو گرفت سمت در
_بریم..

He Was BlueWhere stories live. Discover now