زبونش راهش رو بین دوتا لبم پیدا کرد و با من به پایین رفت، رقص کوچیکمون. دستام بالا اومدن و موهاش رو توی مشتم گرفتم. اون تو دهنم ناله کرد و کنار رفت. من بهش خیره شدم و چند بار پلک زدم. چرا وایستاد؟ اون از بالا به پایینم نگاه کرد و سرش رو خم کرد. من به چیزی که پوشیده بودم نگاه کردم، یه کلیولند جرسی قهوه ای بزرگ که عمه ام 5 سال پیش به من داده بود. اون تا وسطای رونم میومد. من کمی اونو پایین کشیدم و به هری نگاه کردم.
"تو پاهای محشری داری، آلیسون."
اون زمزمه کرد و سر انگشتاش به آرومی پام رو فشار دادن. اون جرسیم رو بالا برد و همینطور به بالا رفتن ادامه داد تا لمسش کرد...اونجارو! من نفسم رو حبس کردم و به اون نگاه کردم.
اون نیشخند زد و شروع به مالیدنم از روی لباس زیرم کرد. آروم و با اذیت منو به بالا و پایین می مالید. من لبم رو گاز گرفتم و به اون نگاه کردم.
"پس، خوشبخت شدی که منو شناختی؟"
اون گفت و لباش رو روی گردنم گذاشت و اونجا رو به آرومی ساک زد...آه!
"چی؟"
من نفس زنان پرسیدم و گیج بودم. انگشتش واردم شد و منو سوپرایز کرد.
"آه!"
"تو گفتی که خوشبخت شدی منو شناختی، خانوم کارتر."
اون مقابل گردنم زمزمه کرد، زبونش به بالای گردنم سرخورد تا زمانی که به لاله ی گوشم رسید و اونجا رو به آرومی گاز گرفت.
"حس خوبی داره؟"
یه ناله در جوابش از لبام خارج شدن درحالی که انگشتش داخلم حرکت می کرد. اون ناگهان متوقف شد و من آه کشیدم. با شرارت لبخندی زد و بازوم رو هل داد و من با صدای تلپ روی تختم افتادم.
"برو عقب."
اون دستور داد و من قبول کردم و به عقب رفتم تا زمانی که پشتم به هدبوردم خورد. نمیتونم باور کنم که دارم به هری استایلز اجازه میدم منو ببنده و به فاکم بده، خدا این تحریکم میکنه. من بهش خیره شدم و اون به اطراف اتاقم نگاه می کرد، این سرگرم کنندست.
"جرسیتو در بیار."
اون راهنماییم کرد و من کمی مردد بودم ولی به آرومی جرسیم رو در آوردم، و سوتین صورتی پررنگم و شرت سفید پنبه ایم رو نمایان کردم. چشمای اون برای یه ثانیه بزرگ شد قبل از اینکه لب پایینش رو گاز بگیره.
"تو خیلی سکسی هستی، آلیسون."
هری زمزمه کرد و خم شد. من صدایی شنیدم و فهمیدم که اون کفشاش رو در آورده. اون وایساد و همزمان شلوار و باکسرش رو در آورد. چشمام به برآمدگیش نگاه کرد، اون بزرگه. من نیاز دارم که اینو به یاد بیارم. بزاق دهنم رو قورت دادم و با ولع بهش نگاه کردم. درحالی که لباسش تنش بود دوباره خم شد و یکی از ژاکتام رو برداشت. اون یه کمربند که بهش وصل بود داشت. اون کمربند رو از ژاکتم در آورد.
YOU ARE READING
Dominant
Fanfictionبه قراردادی که رو به روش بود نگاه کرد و فقط به یک چیز فکر میکرد، فقط میخواست با اون باشه و مهم نیست که عواقبش چی باشه "امضاش میکنم" اخطار: این کتاب شامل روابط جنسی، فحاشی و روابط بی دی اس ام میباشد. ❌داستان خصوصيه ، قبل از خوندن پيج رو فالو كنيد...