Allison's P.O.V
یه نفس عمیق کشیدم وقتی ماشین هری دور شد. چجوری من از الان دلم براش تنگ شده؟ اخم کردم و چرخیدم و به خونه ی فقیرم-که مثل خونه ی هری نیست-رفتم و در رو پشت سرم بستم. تلویزیون روشن بود پس استفانی خونه است. به نشیمن رفتم. استفانی و لویی روی مبل همدیگه رو بغل کرده بودن و تاک شو میدیدن و میخندیدن.
"هی."
من گفتم و کمی بیشتر وارد نشیمن شدم و روی دسته ی ریکلاینر نشستم. استف به بالا نگاه کرد و لبخند زد، از آغوش لویی بیرون اومد و با سرعت سمتم اومد تا بغلم کنه. اون توی پیژامش بود، شلوار راحتی و یه سوییشرت قدیمی OSU.
"هی، آلی."
اون بازوهام رو گرفت و نگاهم کرد. لبخند زدم و اجازه دادم بفهمه که خوبم، چیزی که باعث شد بیشتر لبخند بزنه.
"هی آلیسون."
لویی از روی مبل گفت، سرش رو به عقب خم کرد و لبخند زد.
"هری تو رو رسوند؟"
موهاش همه جای سرش پخش شده بود احتمالا شوخی می کردن و همچنین اونم یه شلوار راحتی و یه تی شرت سفید پوشیده بود. من به خاطر اسمش(هری) سرخ شدم.
"آره، اون رفتش."
استف بهم چشمک زد.
"من و لویی فقط تلویزیون می دیدیم، میخوای بهمون ملحق بشی؟"
من سرمو تکون دادم.
"نه، باید برا کار آماده بشم، آق."
من ناله کردم و سرمو از انزجار خم کردم.
"میرم لباس بپوشم."
من از نشیمن خارج شدم و به سمت پله ها حرکت کردم و به اتاقم رفتم. قدم های پایی دنبالم می کرد و به طور خودکار میدونستم برای کیه. در اتاقمو باز کردم و نبستمش تا استفانی بعد از من بیاد داخل. اون در رو پشت سرش بست و دستاش رو روی سینش قفل کرد.
"چیه؟"
من پرسیدم و چرخیدم و به سمت کمدم رفتم.
"چیه؟"
اون مسخرم کرد.
"اوم سلام، تو فقط شبو با هری موندی، برای چی، دفعه ی دوم؟ و تو طوری میای انگار هیچ اتفاقی نیفتاده."
"خب، چی میخوای که بگم؟"
من پرسیدم و تیشرتم رو درآوردم و روی زمین پرت کردم و تی شرت یقه دار آبیمو پوشیدم.
"یه چیزی! چطور بود؟ رو یه تخت مشترک خوابیدین؟ چی کار کردین؟ دوباره سکس داشتین؟"
اون بدون پرده پرسید.
"استف!"
من گفتم و از الان از همه ی سوالاش اذیت شدم.
"این همه سوال برای چیه؟"
YOU ARE READING
Dominant
Fanfictionبه قراردادی که رو به روش بود نگاه کرد و فقط به یک چیز فکر میکرد، فقط میخواست با اون باشه و مهم نیست که عواقبش چی باشه "امضاش میکنم" اخطار: این کتاب شامل روابط جنسی، فحاشی و روابط بی دی اس ام میباشد. ❌داستان خصوصيه ، قبل از خوندن پيج رو فالو كنيد...