2-شيطان

1.3K 121 13
                                    

شیطان به موجود رانده شده، سرکش و متمرد اطلاق.•••    می‌شود و به معنی روح شریر و دور از حق، نیز أمده شیطان به موجود موذی و مضر گفته می‌شود، موجودی که از راه راست بر کنار بوده و در صدد آزار دیگران است، موجودی که سعی می‌کند ایجاد دودستگی نماید، و اختلاف و فساد به راه اندازد، و اینکه به ابلیس هم شیطان اطلاق شده بخاطر فساد و شرارتی است که در او وجود دارد.
••••••
LouisPOV
پوچ
تهي
خالي
حدودا ٢٠ سالم بود ك دچار بهران شدم
بهران روحي و رواني
تهي شدم
از پرتگاه زندگي پرت شدم و وقتي برگشتم تا ببينم
نه تكيه گاهي بود ك بهش چنگ بزنم و نه كسي ك دستشو بگيرم
پس افتادم
از پرتگاه پرت شدم
من پرت شدم ولي سقوط نكردم
معلق موندم
توي تاريكي توي خلأ  معلق موندم و دست پا زدم
و فهميدم معلق بودن از سقوط ترسناك تره
و چيزيو ديدم ك هميشه اونجا بود ولي ديده نميشد
طناب قرمز رنگ
بهش چنگ زدم و وقتي اومدم بالا
سر طناب رو ديدم ك دست شيطان بود
ارزو هام اميد هام هدف هام همه محو شدن
و ذهن و روحم مثه يه ظرف تو خالي بود پذيراي گناه
كم كم پر شد
گذاشتم شيطان با من يكي شه
قدرت برده ي شيطانه
شهرت هرزه ي شخصيشه
پول هم اسم وسطش
و من همه چيو داشتم اما با تمامش هنوز يك جايي توي اعماقم خلا رو حس ميكردم نياز داشتم پرش كنم
عشق؟ علاقه؟ حماقته...
قدرت عشقو نميپذيره عشق قطب هم نامه شيطانه
اما شهوت؟مكملشه
من قانونو قبول كردم تكميل كردم سعي نكردم دو قطبو بهم بچسبونم
ديگه پوچ نبودم , توخالي نبوم
من شيطان بودم
-------------------
Harry POV
هميشه فرشته شيطانو تكميل ميكرد
اما حقيقت اين نبود شيطان فرشته رو با خودش غرق كرد
فرشته هر روز سعي ميكرد شيطانو نجات بده
بهش نزديك شه
اما اخرش يه روز صبح وقتي بيدار شدن فرشته رو نديدن
وقتي ب اتاق شيطان رسيدن در أتاقش با دوتا بال طلايي تزيين شده بود
فرشته  ي برهنه روي تخت اشك ميريخت و ميلرزيد
فرشته ديگه فرشته نبود
شيطان بود
فكر هارو عقب زدم و به چرم گرون قيمّت صندلي چنگ زدم
و به شيشه ي دودي خيره شدم
چطور توي ماشين نشستم
انعكاس مرد توي شيشه چشماي ابي ترسناكي داشت
به جوراب نازك زنونه ك پاهامو پوشيده بود خيره شدم
بايد ٨ خونه باشم
بايد ٨ خونه باشم
اينجا كجاست
به شيشه ي دودي خيره شدم
درو باز كردم و پرت شدم بيرون
"بايد"
صداي ترمز ماشين
"٨"
باز شدن در و ديويدن
"خونه"
ادماي بالآي سرم
"باشم"
با صداي بلند به خودم اومدم و تعوري پرت كردن خودمو از ماشين عقب زدم
-هي هرزه"
سمتش برگشتم
"حواست كدوم گوريه؟ بار پنجمه ك صدأت ميزنم"
إعداد واسم اهميت نداشتن
-أسمت چيه؟"
+هري"
خنديد بلند و هيستريك
-جالبه يه هرزه با يك اسم ثروتمند ترين اسم ها "
كي ميدونه شايد ثروتمند بودم
شايد هم يه گداي پاتيل بستگي داشت اون ثروته چي تعريف كنه
-خب هري ميخوام يه سري چيزو واست روشن كنم
تو به اقا گوش ميدي
هرچي ميخواد بر اوردع ميكني و اگه اقا رو راضي كردي پول خوبي ميگيري"
+باشه"
خونه هاي مجلل و آشنا
وارد منطقه ميلياردر هاي ال اي شده بوديم
ميخوام بپرم
ميخوام پرواز كنم
ميخوام فرار كنم
ميخوام بپرم
سرمو ب عقب تكيه دادم
ماشين ايستاد و اروم پياده شدم
هوا گرم و شرجي بود و ميشد تركيب بوي عطر رز و ياسو حس كرد
به جلوم خيره شدم عمارت بزرگي بود
با سنگ هاي مشكي
نرده ها باز شد و ماشين عمارت رو دور زد
همراه با فردي ك باهاش توي ماشين بودم سمت در رفتم
مرد بزرگي بود اما جسما
با نگهبان حرف زد و چند ثانيه بعد نرده ها باز شد
به سمت جلو قدم برداشتم
كف حياط سنگ فرش بود و وسط حياط فواره ي بزرگي با مسجمه ي خفاش ادم نما يا نميدونم شيطان يا هركوفت ديگه وجود داشت
تمام حياط از رز هاي اتيشي پر بود
"ميخوام فرار كنم اين من نيستم"
افكار تكون ميخوردن و خودشونو ب مغزم ميكوبيدن
به جلو هل داده شدم
از پله ها بالا رفتم در بزرگ شيشه اي مشكي باز شد
خدمت كار درو باز كرد
مرد بزرگ دم گوشم زمزمه كرد
"به جهنمت خوش اومدي هري"
___________________
اينم از اين
ميخوام تصورتون رو از هري بهم بگين
ووت و كامنت يادتون نره
هرچي بيشتر باشه زودتر و طولاني تر اپ ميكنم
عال د لاو

Sweat[larry{+18]Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt