10-hell no!

483 66 80
                                    

اقا من خیلی دور بودمم
چقد بزرگ شدین
چقد همچی عوض شده!
خب من بقیه حرفامو ته پارت میزنم میخوام پر رو باشم و ازتون بخوام ۷۰ تا کامنت بزارین:)
بریم واسه داستان
________________
-به هیچکس اعتماد نکن میدونی ک شیطان هم قبلش ی فرشته بوده!-
-----
در ماشین مشکی رنگ و گرون لو باز شد و نشست
درست مثل نایل که حالا بخواطر لرزش دستاش نمیتونست ماشینو روشن کنه
مهم نیست لو چندبار مغز و صورت یکیو جلوی نایل خرد کنه نایل قرار نبود بهش عادت کنه!
ماشین روشن شد و سمت عمارت بزرگ تامیلسون حرکت کرد.

----
هری با اخم به میز بابو ی مرغوب و گرونش نگاه میکرد ک حالا با تیکه های مغز و گوشت کامیلا پوشیده شده بود
و درسته،هری به میزش بارها بیشتر از کامیلا اهمیت میداد
زنگ طلایی روی میزو فشار داد و منتظر شد تا یه کلینر* بیاد و گند اون موجود ترسناک شیرینو جم کنه!
روی صندلی چرم کنار میز نشست تقریبا تنها صندلی با فاصله ی دو متر از میز بود ک روش عضو بلا استفاده ی کامیلا نریخته بود
گوشیشو بیرون اورد و به صفحش نگاه کرد
ساعت ۳ و ۴۰ دقیقه و نشون میداد
ساعتی که باید گوی های ابی رنگ تلخو میخورد یا این که یه شوی کامل از یک فرد مجنون راه مینداخت
و قطعا تصیمیمش اولی بود ،حداقل فعلا.
----
در برای ارباب جوان باز شد
لو در حالی ک سیگار برگشو روشن میکرد  بوی لوندر توی اتاق  و توی ریه هاش کشید گرچه هنوز ته مغزش بوی زهم خونو ترجیح میداد
فعلا باید از بقیه مسائل دوری  میکرد باید هر طور شده هریو از جلوی راهش کنار میزد و تخت اهنی مافیا رو واسه ی خودش نگه میداشت
سمت اتاقش رفت و درو باز کرد
کتشو روی صندلی  پرت کرد و پشت میز شیشه ایش نشست و از توی جیبش پودر سفید رنگو برداشت و چند گرمشو روی میز ریخت  و با کارتی که روی میزش بود یه خط از ماده ی سفید جدا کرد
درست قبل از این که تمامشو نفس بکشه نایل و دید ک جلوش نشست و درست همون کارو با پودر روی میز کرد

پودر سفید وارد دماغش شد و توی چند ثانیه جذب شد
لو گشاد شدن مردمکشو حس میکرد اما این نهایت کاری بود ک مواد با لو میکرد، هیچ چیز بیشتر از چند لحظه روش تاثیر نداشت
سرشو به عقب تکیه داد و به اون دراکولای فاکی فک کرد
این که چقد دلش میخواست انگشتای بلند و لعنتیش توی سوراخش باشن؟ هل نه این اخرین چیزی بود ک لو میخواست
یه برامدگی با تصور دشمن سکسی..ش؟ فاک لویی واقعا باید فک کردن به هریو تموم میکرد و خوشبختانه نایل شروع به هذیون گفتن کرد
×فاک لو این کوک های جدیدت ... مرلین مونرو داره جلوم لخت میشه و هیتلر داره التماسم میکنه ک باهاش بخوابم
نظرت راجب به یه تری سام تاریخی چیه، لو؟

اما لویی تمام حواسش به مسجی بود که روی گوشیش نقش بسته بود
" هی کیتن درست دو ساعت دیگه توی انبار بزرگ وست وایلد میبینمت شاید اونجا بتونیم یه مذاکره ی کوچیک داشته باشیم
به شرطی ک اولش واسم خوب ساک بزنی"
و درست طوری ک حدس زدین کسی که مغزشو به سلطه ی شیطان درونش در آورد لو بود
-----------
میگم که من حرفی ندارم
اصن بنده ی سراپا تقصیرم
ببخشید واقعا درگیر کنکور مسخرم و وقت هیچیو ندارم
فقط ازتون میخوام ک روحیمو بالا ببرین تا سریع اپ کنم
لاو یا عال

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Aug 24, 2019 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

Sweat[larry{+18]Where stories live. Discover now