sweet boy

136 26 8
                                    

-خب بچه ها این یه مسعله ی کاملا جدیه ، امتحانی که قرار ازتون گرفته بشه یه نوع ارزش یابی برای تعیین سطع مدرسه و دانش اموزاست ، مطمعن باشین با هر نوع کمکاری به شدت برخورد میکنم...
پوزخند صداداری که زدم توجه خانم ادواردز ، استاد ادبیات و نصف بچه های کلاسو بهم جمع کرد

-چیزی شده اقای استایلز؟

-عاممم نه

با یه اسکن کوچیک از همه ی قیافه های تو کلاس متوجه شدم فقط منم که حرفشو جدی نگرفتم ، بیخیال شونمو بالا انداختم

زمان به کندی می گذشت و ذهن من درگیر اتفاقای دیروز صبح بود ، با صدای لیام به کلاس درس برگشتم

-هی هری کلاس تموم شده ها ، نمیخوای پاشی؟
بی حوصله بلند شدم و بعد از جابجا کردن یه سری وسایل از لاکرم در حالی که بند کوله ی لیامو چسبیده بودم دنبالش راه افتادم ، سرمو برای پیدا کردنه نایل چرخوندم ولی پیداش نکردم ، امیدوارم منو یادش نرفته باشه

-اون بابای تو نیس رفیق؟

بابا؟ یا مسیحِ تک شاخ! مسیح تک شاخ؟ خدای من
سرمو چرخوندم و با یه لامبورگینی مشکی روبرو شدم

-بعدا میبینمت

منتظر جوابم نموندم و به سمت ماشین حرکت کردم
-سلام پسرم ، مدرسه چطور بود ؟

-واقعن بابا؟ ماشین جدیدته؟ نمیتونی یکم کمتر جلب توجه کنی؟

-عادت ندارم با ماشینای معمولی به قرارای کاری برم هری

چشمامو چرخوندم و نزاشتم ادامه بده

-نایلو بفرست من همین دو روز پیش رفته بودم...
-خودم میدونم کجا رفته بودی ، بهتره بهونه های مسخرتو بزاری کنار و واسه پرواز امشب اماده بشی ، و باید بهت بگم که نایلم باهات میاد

-من جایی نمیرم

سعی کردم خودمو بیخیال نشون بدم ولی بیشتر شبیه بچه های هشت ساله شدم که عاب نباتشونو ازشون گرفتن

-فک میکردم بیشتر ازینا واسه تک شاخ اهمیت قاعل باشی پسر؟!

-داری تهدیدم میکنی که ماشینمو میگیری؟

با لحن عصبی گفتم درحالی که دستمو تو هوا تکون میدادم

-اسم ماشینه کوفتیتم تک شاخه؟

ماشین فاکیت *هم* ؟ باسرعت نایل وختی پیتزا میخوره برگشتم سمتش

-به نظر معامله ی خوبیه...
~~~~~

-روح پدرتو شاد کردی پسرجون
صدای خوشحال بابا تو ماشین پیچید ، درحالی که سعی میکردم لبخندمو جمع کنم برگشتم سمتش

-اوه ممنون بابا

گرچه بعد از انجام این عملیات سریع و دقیق ، کلی به خودم افتخار کردم و حدود بیست دقیقه روی تخت جلوی آینه بالا پایین میپریدم و به تعریف از خودم مشغول بودم ولی باید ذوقمو کنترل کنم ، این چیزی نیست که بخواد عنقدر خوشحالم کنه
نایل روی صندلی جلو لم داده بود و مثل همیشه سر به سر مایک میزاش

نایل-حتا نمیتونی باور کنی دخترای نیویورک تو این یه هفته ای که اونجا نبودیم چقد پیشرفت کرده بودن

-این دفه هری عم شانسی داشت؟

با نیشخند همیشگیش گفت

نایل-نه راستش اون ترجیح میداد تو خونه بشینه و خودشو با تک شاخ سرگرم کنه

مایک-یه تک شاخِ فاکیِ دیگه؟

نایل-عاره منظورم کنترولر کونسوله بازیشه
به سمت جلو خم شدم

-از قدیم گفتن تک شاخی که رنگین کمونیه قطعن یونیکورنه ، حالا جایزمو بده بابا

با نیش باز گفتم

-لوپتو بیار جلو پسرم...

چشمامو چرخوندم و تو جام وا رفتم درحالی که صدای قهقهه ی نایل فضای ماشینو پر میکرد
~~~~~~

-هری،لویی اومده بود اینجا

با شنیدن اسم لویی رادارام فعال شد ، فک نمیکردم بعد این همه وخت بخواد بهم سر بزنه ، شایدم بخاطر من نبوده

-عاره ، حالا چیکار داشت؟

با صدای بلند گفتم که صدام به کارا که فاصله ی زیادی باهام داشت برسه

کارا-اون خیلی پسره شیرینیه

صداش از دور میومد

چشمامو واسه کارا که با یه پلاستیک سفید وارد اتاقم شد چرخوندم

کارا-ببین واست حوله و مسواک گرفته ، اینم لباسات

درحالی که وسایل تو پلاستیکو خارج میکرد گفت بعدم پاشد اومد سمتم و حالا سرمو تو بغلش گرفته بود و دستش تو موهام بود

-اوه هرولد کوچولوی من ... فک کردم این دفه دیگه دشمنای بابای عوضیت میکشنت ، گرچه اون ادمِ شریفیه

از بغلش اومدم بیرون و با قیافه ی ″این کارا بهت نمیاد بگو چی میخوای ″ بهش خیره شدم

-تو یه تک شاخ بی احساسی

سعی کرد با تقلید از لحن خودم بگه و بعد رفت بیرون
چشمم به حوله و مسواک عابی اسمونی روی تخت افتاد ، ابروهام ناخوداگاه بالا رفت ، عابی ، درست مثه رنگ چشماش ، شاید من اون روز زیاده روی کردم...

~~~~
هیچ حرفی ندارم😑
فقط اینکه کاورو اسم عوض کردم نظرتون چیه ؟

Unicorns Are Gay Where stories live. Discover now