-تو نمیتونی همرو کنار خودت نگه داری ، تو که پیتزا نیستی
نایل گفت درحالی که سیبی که شان به طرفش پرت کردو تو هوا گرفت
-اوممم،ولی وای فای نامحدود بدون پسوورد دارم
به سمت من چرخید و نگاه گنگی به سلنا و کارا که دو طرف من رو مبل لم داده بودن انداخت و بعد نگاهشو به طرف شان که تا گردن تو عایپدش بود چرخوند
-چرا هیشکی تو این خونه منو در جریان این موضوعات مهم نمیزاره ؟
*****
-نایل فقط بم بگو اون دوربینه لنتی کجاس؟نایل-خیلی خب خیلی خب هولم نکن ، طبقه ی دوم کتابخونه ، کتاب پنجم از سمت راستو بردار نه نه کتاب شیشم
کتاب شیشمو برداشتمو پشتشو چک کردم
-نی هیچی اینجا نیست
-هری یه نفر داره میاد اونجا
با صدای گرفته گفت ، به سمت در برگشتم و تازه متوجه صدای قدمایی که نزدیک میشدن شدم ، برای یه ثانیه نفس کشیدن یادم رفتو پشمام ریخت ، سوییشرتمو از رو صندلی برداشتمو خودمو تو کمد لباسی که گوشه ی اتاق بود انداختم
من الان تو پنت هاوس یکی از کله گنده های قاچاق موادم و دارم دوربینای جاسوس پدر بزرگوارمو چک میکنم که به لطف نایل درحال لو رفتنم ، صدای در و بعدشم صدای بم و کلفت جانسون بلند شد
-من نمیدونم واسم پیداش کن ، و وختی میگم پیداش کن ینی پیداش کن
به سمت قسمتی از در که باز بود خم شدم ، اووه بیخیال ، اون خیلی خوشتیپه!
یه مرد سیاه پوست با کت شلوار مشکی که با یه دستش سعی داشت دکمه ی پیراهن سفیدشو باز کنه و با دست دیگش موبایلشو کنار گوشش نگه داشته بود
-یه قرار با زین مالیک واسم بزار
این جملرو گفت و گوشیو قطع کرد ، چرا همه دنبال این پسره ی عن اخلاق هاتن؟
-هی هری؟
با صدای نایل به خودم اومدم و خیلی اروم جوابشو دادم
-نی این یارو برگشته تو اتاق یکاری کن تا پیدام نکرده و به فاکم نداده
نایل-نگو که بدت میاد
-معلومه که نه ولی الان امادگیشو ندارم
نایل-بزار ببینم چیکار میتونم بکنم
-خدای من بدو
-نایل-درستش کردم!
نگاهی به بیرون انداختم ، جانسون لیوان مشروبشو برداشت و با تنبلی تلفنشو جواب داد و در عرض چند ثانیه با ابروهای گره خورده با عجله خودشو به اسانسور رسوند
یه نفس عمیق کشیدم و قبل ازینکه فلنگو ببندم دوربین کوچیکی که با خودم داشتمو به پایین ترین قسمت مجسمه طلایی روی میز نصب کردم
YOU ARE READING
Unicorns Are Gay
Fanfictionتو دسشویی عمومی بین راهی کثیف پمپ بنزین وایساده بود و لبخند میزد شما بودین عاشقش نمیشدین؟ :)