coming back home

189 37 5
                                    

-بیخیال میریم خونه ما
-شما؟
-منو دوستام
وارد خونه شدیم و من درو کوبوندم که باعث اعلام حضورم شد
-هری ما تو اشپزخونه ایم بیا اینجا
به سمت اشپزخونه رفتم و بچه هارو دیدم دور میز کوچیکمون نشسته بودن
-مهمون داریم
قبل ازینکه متوجه لویی بشن گفتم و روی یکی صندلیا نشستم به تنها صندلی خالی اشاره کردم و لویی روی اون نشست ، صدای متعجب همراه با اعتراضشون بلند شد
-اوووه هری ادوارد استایلز یه پسرو اورده خونه ؟
-بیخیال ، من تختمو با کسی شریک نمیشم
-هری نمیتونسی صب بیاریش؟
-احمق صبا نمیشه کارای زشت کرد
-کی گفته نمیشه
-عاره نایل در هر زمان و هر مکان تجربه داره در مورد کارای زشت واسه اون غیرممکنم غیرممکن نی
دستمو محکم زدم روی میز تا حواسشون برگرده به من و بعد با یه لحن مظلوم گفتم
-من گشنمه !
برای چند لحظه سکوت بوجود اومد تا اینکه صدای کارا که روی میز نشسته بود سکوتو شکست
-میتونیم دوس پسرتو با یه جعبه سریل موزی عوض کنیم؟
پیشنهاد اغواکننده ای بود!به سمت لویی برگشتم که با تعجب به کارا زل زده بود و در اخر تصمیممو گرفتم
-عاره
کارا بلند شد از توی کابینت جعبه سریلو دراورد و داد دستم بعدم رفت دست لوییو گرفت و کشیدش سمت پذیرایی لب پایینمو گاز گرفتم تا بتونم لبخند رضایتمو جمع و جور کنم ، لویی با نگاه گیجی بم خیره شد شونه هامو بالا انداختم و برگشتم تا به خوردنم برسم ، بچه ها به طور عجیبی ساکت بودن
-هوم چیه؟نکنه آبیِ چشماش شمارم جادو کرده؟
-کام عان واسه چی اوردیش اینجا؟
با دهنی که پر بود اعتراض کردم -خب جایی نداشت بره و مجبور شدم بیارمش همینجا
-فردا باید بری نیویورک
با چشمای گشاد شده به نایل خیره شدم
-بیخیال ، شان جای من میره مگه نه بیبی بوی؟
برگشتم و با مظلومیت بهش زل زدم ، بیبی بوی یکی از کلماتی بود که لویی تو راه بهم یاد داده بود و راستش روی من که تاثیر زیادی داشت
-نه ددی
پاشد ظرفشو گذاشت توی سینک و رفت بیرون
ددی عم یکی از کلماتی بود که لویی استفاده کرده بود ولی درست نفهمیدم ینی چی
سرمو تکون دادم تا ازین افکار خلاص شم
-تو یه احمقی
سلنا درحالی که با شیفتگی به شیر کاکاعوی وسط میز زل زده بود زمزمه کرد
چشمامو واسش چرخوندم
-من مثه گاو تا اینجا رانندگی کردم و الان واقعن نیاز دارم یکم استراحت کنم نایل تو میدونی عشق من نسبت بهت چقد عمیق و سرکشه و میدونی من حاضرم واست هرکاری بکنم (سعی کردم مظلوم باشم) هرکاری که...
-نایل من به جای اون میرم فقط بهش بگو گفتن این چرتو پرتارو تموم کنه
-لازم نکرده خودم میرم
-کامان من میرم تو هفته ی پیش...
-من سِل...
اونا رو با دعواشون تنها گذاشتم و رفتم تا به لوییو کارا سر بزنم
وارد پذیرایی شدم و با اولین صحنه ای که دیدم چشام به اندازه ی باسن نایل گشاد شد (کنایه از تنبلی:) ) و حس کردم نفس کم اوردم
-خدای من...

~~~~~

نایل با شلوار جین وارد میشود😎😂
حرفی؟سخنی؟پیشنهادی؟انتقادی؟ :|
حالا بنظرتون هری چی دیده؟:)
منم دوستون دارم:)❤
تا قسمت بعد خدا یارو نگهدارتان:)

Unicorns Are Gay Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang