meeting in wc

261 35 14
                                    


از ماشین پیاده شدم و درو قفل کردم ، به دور و بر نگاهی انداختم و متوجه کافه ی کوچیکی سمت دیگه ی جایگاه شدم که درش باز بود ، بعدا یه سری بهش میزنم ، قدمامو به سمت دسشویی کشیدم و سعی کردم به بوی بد اونجا توجهی نکنم ، واقعا که اینجا خیلی خلوته (:|) در دستشویی رو باز کردم و....اوه گااد این دیگه چه فاکیه
پسر ناشناس : های^_^
-اوپس (یا شایدم برعکس:/)
تنها چیزی که از گلوم خارج شدو به زبون اوردم ،اون پسر درحالی که داشت به کارای شخصی مربوط به توالتش میرسید ، سرشو چرخونده بود و بهم خیره شده بود
-فک کنم که ... عام ، شاید بهتر باشه درو ببندی؟
سری تکون داد و درو بست
-فک کردم کسی غیر من این جاها نیس ، با اینکه نمیتونم انکار کنم ازینکه یه موجود زنده غیر خودم دیدم خوشحالم
وارد دبلیو سیِ بغلی شدم
-پس اینجاها همیشه عنقد خلوته ها؟
+عاره فک کنم یه هفتس اینجام و هر روز دارم سریل موزی با شیرکاکاعو میخورم
پسر ناشناس از دستشویی خارج شد و ادامه داد
+احتمالا صاحب این کافه عم از تنهایی دیوونه شده و سر به بیابون گذاشته
منم اومدم بیرون و کنارش رو به روی روشویی وایسادم
-خب تو دیگه چرا یه هفتس اینجایی؟
+منتظر تو بودم دیگه
پسر ناشناس با لحن مرموزی گفت ، شیر آبو بست و دستاشو با پشت شلوارش خشک کرد و ادامه داد:
-بزا ببینم وضع سیستم ماشینت چطوریاس؟!
چشمامو براش چرخوندم
-قرار نیس من تورو جایی ببرم به اندازه کافی دیر کردم
+من همون جایی میام که تو میری رفیق،لازم نیس نگران باشی تازه از تنها سفر کردن که بهتره *_^
.
سوار ماشین شدم ولی قبل ازینکه بتونم شیشه هارو بکشم بالا ، درو قفل کنم و فلنگو ببندم پسر غریبه اومد و خودشو روی صندلی جلو جا داد
اعتراض کردم - هی هی هی من ... تو ... فقط از ماشین لعنتیم پیاده شو
-هی بیا کامان باشیم من فقط میخوام تو احساس تنهایی نکنی و از همسفر شدن با من لذت ببری... یا شایدم وسط راه بهت تجاوز کردم و ماشینتو دزدیدم و مجبورت کردم صدام کنی ددی
تیکه اخرو با صدای ارومی گفت و چشماشو چرخوند
پوکرفیس به جاده زل زدم و سوالی که تو ذهنم بودو با نیشخند پرسیدم
-حالا اسمت چیه ددی؟

                                   ...

نظرو ووت یادتون نره :'|

Unicorns Are Gay Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang