زندگی تازه

388 102 43
                                    











  [در حالی که دست هاش رو دور خودش حلقه کرده؛به این طرف و اون طرف نگاه می کنه.]

  لری گرل: حتی در و دیوارهای این جا هم باعث می شه احساس غربت کنم...(زیر لب زمزمه می کنه.) روز های اول برعکس چیزی که همه می گن مثل کابوسه.(دور و برش رو نگاه می کنه تا بتونه دست شویی رو پیدا کنی.)

  [بی هوا در دست شویی رو باز می کنه و به صورت کسی که پشت در ایستاده بود می کوبونه.]

  لری گرل: 'درست همون لحظه که فکر می کردم روز اول دانشگاه بدتر از این نمی تونه باشه.' (با خودش فکر می کنه.)

  لری گرل: اوپس! (با دستپاچگی می گه.)

  دختر: های! (با لبخند می گه.)

  لری گرل: انگار روز اول دانشگاه اونقدر ها هم فاجعه نیست.

  لری' گرل: درسته از آشنایی باهات خیلی خوشحالم؛ولی هنوزم روز اول دانشگاه واقعا فاجعه است.

  لری گرل: (می خنده.) کجا می خوای بشینی؟ (با ذوق می پرسه.)

  لری' گرل: کنار تو. (دستش رو طرفش می گیره.)

  لری گرل: آااااا....خب...راستش...من الآن فعلا باید برم دست شویی...(با خجالت می گه.)












سلام به همگی
اوضاع خوبه؟

چطور بود؟ دوست داشتید؟
نظر شما راجع به اولین روز دانشگاه/دبیرستان/مدرسه چیه؟

نظر؟پیشنهاد؟انتقاد؟

ممنون که وقت می گذارید💚💙




Mad girl FangirlWhere stories live. Discover now