20_dinner trap

594 120 166
                                    

با دریک کیسی آشنا شین😄بچه ها دریک،دریک بچه ها😛😍

با دریک کیسی آشنا شین😄بچه ها دریک،دریک بچه ها😛😍

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

همه چیز فوق العاده بود.
صدای ویولن و سایه ی چند تا زوج که باهم میرقصیدن و فضای تاریک و غذای خوشمزه و گارسون های شیک پوش و مودب.

گارسون بعد از پر کردن گیلاس های شراب  سوال کرد:

_مایلید دسر سفارش بدید قربان؟

دریک نگاهی به لیام انداخت:

_تو انتخاب کن.

لیام لبخند زد:

_فکر نمیکنم دیگه جایی واسه دسر داشته باشم.

دریک رو به گارسون گفت:

_پس فعلا چیزی نمیخوایم.ممنون.

گارسون سرشو تکون داد و رفت و دریک دوباره تمام توجهشو به لیام معطوف کرد:

_غذای اینجارو دوست داشتی؟
_آره...آره همه چی عالیه.ممنون برای دعوتت.

دریک مقداری از نوشیدنیشو خورد:

_فکر میکنی بتونیم بیشتر باهم قرار بزاریم؟

اخم ظریفی بین ابروهای لیام شکل گرفت.

دریک خندید:

_خب باشه اگه خوشت نمیاد بهش میگم قرار دوستانه.
_نمیدونم.

دریک شونه بالا انداخت:

_دوست پسرت کجاست؟

لیام یه گلبرگ از رز های توی گلدون کند:

_ماموریت.
_بهم نگو که اشتباه میکنم...زیاد اوضاعتون خوب نیست مگه نه؟چون تو شبیه مردایی نیستی که یه آغوش برای تکیه کردن دارن.

لیام چیزی نگفت و سرشو پایین انداخت.

_چرا غمگین به نظر میای؟
_هی...اینطور نیست...ما فقط...

دریک دستشو جلوتر برد تا انگشتاشو لا به لای انگشت های درگیر لیام قفل کنه.

_من میتونم ببینم که غمگینی لیام.

لیام چیزی نگفت...و اون به آرومی دستشو نوازش کرد.
لیام دستشو عقب کشید و سرفه کرد:

_دریک...من باید برم...
_همم...بهت گفته بودم که یه بچه دارم؟

love beyond the galaxyWhere stories live. Discover now