{اوه اوه}
زین: کمک کمک کمک
نایل: یا حضرت عباس چیشده
زین: لیام صدمه دیده
نایل: خدایا چش شده
زین: پاش ، ساق پاش ، نمد یجاش شکسته و اون روی زمینه و درد میکشه
نایل: چطوری
زین: شاید من یکار کرده باشم
نایل: بهم بگو
زین: داشت غلغکم میداد من هلش دادم سمت تخت
نایل: محض رضای فاک زین
زین: میدونم متاسفم
نایل: از من معذرت خواهی نکن
نایل: به لیام بگو متاسفی
زین: یه چیز دیگه اون یجورایی بیهوش شده
نایل: جایزه بهترین دوست پسر سال هم میرسه به تو
نایل: زنگ بزن به آمبولانس
نایل: ببرش تو اورژانس
نایل: فقط پیام دادن به منو تمومش کن
زین: اون سنگینه
زین: خدایا خدایا پاش بنفش شده عای عای
زین: نایل لطفا کمک کن
نایل: تو فقط چنتا اتاق اونورتری
نایل: فاک باشه الان میام اونجا
■■■■■■
نظرتون؟😐
YOU ARE READING
ilysm [ZIAM]
Fanfiction[translation] "خیلی دوست دارم عزیزم" "میدونم و منم دوست دارم.وتورو به حضرت عباس ، برو بخاب ." ■■■■■ فنفیکی از چت های زیام و یکمم بقیهی کاپل ها 4 in Fanfictions