13

905 230 22
                                    




           

به بنای یادبود اشاره کرد

‌ز-اینو برای شما ها ساختن. من خیلی اینجا اومدم

دست لیام رو کشید و از بین گل های ردش کرد و نزدیک ساختمون برد

روی آجر های سفید بنا دست کشید

جایی که اسم لیام پین و چندتا تاریخ زیرش نوشته شده بود

ز-دیگه به این نیازی نیست. نه لیام؟  باید اینو پاک کنن

لیام با سر تایید کرد

زین نگاهش رو اونجا چرخوند

مردی مشغول جمع کردن اشغال هایی بود که طوفان به باغ آورده بود

ز-هی آقا

مرد به سمت زین چرخید

پسر جوون براش آشنا بود

-بفرمایید

ز-باید این اسم رو پاک کنید از اینجا

مرد اخمی کرد که ناشی از تعجبش بود

جلو اومد و کنار زین ایستاد

-بله؟

ز-این اسم رو...باید پاک کنید.

-اما چرا؟

ز-چون اون برگشته. اون نمرده . ببینش

و به فضای کنارش جایی که لیام ایستاده بود اشاره کرد

مرد نگاهش رو دوباره روی زین برگردوند

-چی رو ببینم؟

ز-این اسم چی نوشته؟  نوشته لیام پین. خب ببین اینم لیام پین

-اما اینجا که کسی نیست آقا

زین به لیام و بعد به مرد نگاه کرد

ل-زین عزیزم...بیا بریم راحتش بذار

ز-نه چی چیو راحتش بذار. چی داری میگی. میگم این لیامه.

-من کسی رو نمیبینم شما تنهایید

زین اخم کرد و با تعجب به لیام و بعد به مرد نگاه کرد

ز-تو نمی‌بینیش؟ 

مرد سرش رو به علامت منفی تکون داد

زین مردد به لیام و بعد به رو به روش نگاه کرد

با سرعت به سمت خیابون دوید

Storm /ziam/Where stories live. Discover now