🌹: از ظهر گذشته بود. به نظرم، تا یکم دیگه باید غذامون رو می اوردن. واقعا گشنم بود ولی با میلم برای غذا خوردن مبارزه میکردم و سعی میکردم حواسم رو به چیزای دیگه بدم. مثل رفت و امد و شلوغ بازیای هم سفرام یا اینکه قوزک و ساق پام، با وجود گذشت چند ساعت هنوز درد میکردند و می سوختند یا مزه خونی که توی دهنم احساس میکردم .به نظرم گوشه لبم هم خون خشک شده بود.
ذهنم شروع به یادآوری اتفاقات توی فرودگاه کرد و کم کم درد همه کتک هایی که خورده بودم، شروع به برگشتن کردن. بالاخره وقتی متوجه شدم دارم زیرلب آهنگ میخونم، از افکارم بیرون اومدم و متوجه شدم که دور و برم آروم شده. همون موقع، مدیر سانگ اومد و کنارم نشست.
مدیر سانگ : غذا اوردن، پوره میگو و سوپ. از اون سوشی هایی هم که دوست داری، هست.
ظرف غذا رو به طرفم گرفت. نگاهی بهش انداختم. واقعا دلم میخواست اون غذا رو بخورم چون به شدت گشنم بود، ولی فقط سرم رو به نشونه نه تکون دادم و دوباره از پنجره به بیرون خیره شدم. اون، آه بلندی کشید و غذا رو روی صندلی کنار پام گذاشت و رفت.
بعد از یه مدت طولانی، احساس کردم یکی کنارم نشست. با خودم فکر کردم؛ حتما مدیر سانگه و اهمیتی ندادم. همون موقع شخصی که کنارم نشسته بود دستش رو دور گردنم انداخت. به دست نگاه کردم و اون دست، دست مدیر سانگ نبود ! با شتاب به طرف شخص برگشتم و باعث شدم هم زمان پاهام از روی صندلی روبه روم برداشته بشه. با دیدنش یکم جا خوردم. یکم که چه عرض کنم، خیلی جا خوردم. اون بهم لبخند زد. اول خواستم نادیدش بگیرم ولی متاسفانه کارم جواب نداد. صورتش رو به صورتم نزدیک کرد و گفت،
یونگی : زیرلب چی میخونی ؟
شت. با گفتن این حرفش فوری لبام رو محکم روهم گذاشتم و لپام رو یکم باد کردم که باعث شد نیشخند بزنه. از این عادتم متنفرم بودم که هرموقع تو فکر فرو میرم شروع به خوندن یه چیزی میکنم.
با هیجان و همون پوزخندش گفت،
یونگی : هی ! من که میدونم تو داشتی یکی از آهنگ های ما رو میخوندی، پس انکار نکن.
توی همون حالتم اخم کردم و باعث شدم این دفعه تک خنده ای بکنه. به جلو نگاه میکردم و جرات نمیکردم که به طرفش بچرخم. بالاخره نگاهش رو ازم گرفت و تکیه داد. بعد شروع کرد آروم به خوندن ادامه آهنگی که من داشتم میخوندم. از حالتم بیرون اومدم و بالاخره بهش نگاه کردم که هنوز داشت منو نگاه میکرد و یجورایی با خوندش مجبورم میکرد، منم به خوندم ادامه بدم. ولی با رسیدن هیونگ گروه نقشش متوقف شد.
جین : اینم شد مهمون نوازی ؟ اومدی لم دادی و آواز میخونی ؟
اون اخم کرد و زیرلب گفت،
یونگی : وقتی راجب چیزی نمیدونی، حرف نزن.
نگاهم رو ازش گرفتم و به هیونگ دادم. بلوز بلند آبی ای که پوشیده بود توجهم رو جلب کرد. با دیدن عکس آر.جی* روی بلوزش، ناخودآگاه لبخند زدم. هیونگ نگاهش رو از ما دوتا گرفت و به دور و برش داد و سریعا متوجه ظرف غذایی که روی صندلی پشت سرش بود، شد.
جین : اوه پوره میگو ! دوست نداری ؟
تو دلم گفتم : چرا دوست دارم، واقعا دوست دارم. ولی توی واقعیت فقط بهش خیره شدم و جوابی ندادم.
اون بدون سوال دیگه ای ظرف غذای من رو برداشت و جلوی من نشست، بعد شروع به خوردن کرد.
یونگی : اون داشت یکی از آهنگ های ما رو میخوند !
هیونگ، همونطور که دهنش پر بود گفت،
جین : واقعا ؟! کدوم آهنگ ؟
همزمان گفتیم : فیک لاو* !
بهمون لبخندی تحویل داد و دوباره مشغول خوردن شد. سرم رو به پشتی صندلیم تکیه دادم. واقعا دلم میخواست ادامه اون آهنگ رو بخونم ولی با حضور داشتن دوتا آدم دیگه نمیتونستم. برای اینکه ناخودآگاه شروع به خوندن نکنم، لبام رو محکم روی هم فشار دادم و خود به خود یکم لپام باد شد.
شوکی، با هیجان به من نگاه کرد و گفت،
یونگی : اون خیلی کیوته. کاش میشد نگهش داریم.
به حالت عادیم برگشتم. این الان بایس* منه که داره ازم تعریف میکنه ؟!
با صدای لیدر که در حال نشستن کنار هیونگ گروه بود، به خودم اومدم.
نامجون : چی رو نگه داریم ؟
شوکی که یهو از حالت کیوت و پر هیجانش به حالت بداخلاق و سردش تبدیل شده بود گفت،
یونگی : چی نه، کی.
بدون اینکه خودم بخوام، لپام باد شده بود و نگاه شوکم رو بین شون می چرخوندم. لیدر با دیدن قیافه من، تکه خنده ای کرد و زیرلب گفت،
نامجون : کیوت !
هیونگ بالاخره دست از خوردن کشید و گفت،
جین : به نظرم پات یکم ورم کرده. مطمئنی که خوبی ؟
پام رو یکم بالا آوردم و بهش نگاه کردم. راست میگفت، ورم کرده بود. با ناامیدی سری تکون دادم و پام رو پایین انداختم.
یونگی : چرا تو اینقدر کیوت و مظلومی ؟
و لپم رو کشید. فورا دستم رو لپم گذاشتم. چه حس عجیبی داشت.
جین : شاید خوشش نیاد به لپش دست بزنی. قبلا هم بهتون گفتم که باید اجازه بگیرید.
پوزخندی زدم،
سوک : مجبور نیستی مثل مامان ها باشی !
لیدر و شوکی شروع به خندیدن کردن و هیونگ یکم عصبانی شد. با لحن یکم تندش گفت،
جین : منظورت چیه ؟
این دفعه لبخندی زدم،
سوک : منظور بدی نداشتم، فقط اینکه رفتارت بعضی وقتا خیلی شبیه یه مامان میشه. همین.
غرولندی کرد و همون طور که لب پایینش افتاده بود گفت،
جین : اصلا، چرا من باید مامان باشم ؟
لیدر، همون طور که نیشخند میزد با دست به پشتش زد.
نامجون : چون تو از همه بزرگتری و رفتارات واقعا شبیه ماماناست، عزیزم.
بعد خودش و شوکی شروع به خندیدن کردن. منم بهشون نگاه میکردم و لبخند میزدم. هیونگ زیرلب گفت،
جین : از دست شما مکنه ها !
همون موقع مکنه گروه، از روی صندلیش به سمت ما چرخید،
جانگکوک : کدوم تون باز جین هیونگ منو اذیت کرده ؟
با این حرفش، خنده های لیدر و شوکی بیشتر و خنده های منو هیونگ هم اضافه شد. مکنه گروه، اخم کرد.
یونگی : تو برو پیش قلوت، بگیر بخواب. نمیخواد فضولی هیونگات رو بکنی، ته تغاری.
مکنه زیرلب گفت : خفه شو. که همه مون به وضوح شندیم. همون طور که سر جاش می نشست، خنده ما بیشتر شد. لیدر با خنده به من اشاره کرد و گفت،
نامجون : با خنده، کیوت تره !
و همون موقع حمله آگیو* ها از طرف شوکی و هیونگ شروع شد. مکنه بدون اینکه، به طرف ما بچرخه داد زد،
جانگکوک : هی، دارم حسودی میکنما !
و دوباره همه مون شروع به خندیدن کردیم. باورم نمیشد ! من کنار سه تا از بهترین خواننده های کیپاپ* نشسته بودم و باهاشون حرف میزدم و میخندیدم ! اروم خندم محو شد. دوباره به صندلیم تکیه دادم و پاهام رو دراز کردم.
جین : درد که نداری ؟ اگه درد داری می تونیم پانسمان ببندیمش.
سری تکون دادم، که یعنی لازم نیست. همون موقع، چیم چیم با پنج تا بطری نوشیدنی به طرفمون اومد. هر کدوم از نوشیدنی ها رو به یکی از اعضا داد. دوتای اخر رو، یکی به من داد و یکی برای خودش نگه داشت و روی دسته صندلی، شوکی نشست و بهش تکیه داد. همون طور که نوشیدنی ها مون رو می خوردیم. چیم چیم پرسید،
جیمین : یه سوال، اون مرد که تحدیدت کرد و رفت، کی بود ؟
شوکی به پهلوش زد که یعنی چیزی نگو.
سرم رو تکون داد.
سوک : اشکال نداره. بذار بپرسه.
و لبخند الکی تحویل شون دادم.
نامجون : خب، جریان چی بود ؟
سوک : اون مرد، دستیار رییس کل کمپانیه. توی فرودگاه یکم باهام به مشکل برخور ...
قبل از اینکه حرفم تموم شه، منیجر شون و پشت سرش مدیر سانگ بهمون اضافه شد.
با دیدن مدیر سانگ، نفس راحتی کشیدم. اصلا دلم نمیخواست ماجرای فرودگاه دوباره بیاد جلوی چشمم.
منجیر سجین : میبینم که با جانگ کیون سوک، معروف آشنا شدید !
همه، نگاه های متعجب شون رو به من دادن. منیجر ادامه داد،
منجیر سجین : اقای جانگ ...
حرفش رو قطع کردم،
سوک : منو سوک صدا بزنید.
مکث کرد،
منیجر سجین : سوک، حتما با پسرای بنگتن* اشنا هستی، ولی با این حال ...
این دفعه مدیر سانگ حرفش رو قطع کرد،
مدیر سانگ : اوه، سوک طرفدار دو آتیشه اوناست !
پسرا این دفعه با خوشحالی بهم نگاه کردن و لبخند های پهنی بهم تحویل دادن. منم به مدیر سانگ چشم غره ای رفتم. برای چی اینقدر سوتی میده ؟ این سومین سوتی امروزش بود. اون با یادآوری اینکه سوتی داده، سرش رو پایین انداخت و چیزی نگفت. منیجر با خنده گفت،
منیجر سجین : اوه، چه عالی !
مکنه که دوباره از روی صندلیش به سمت ما برگشته بود، گفت،
جانگکوک : تو مگه چند وقت کار میکنی که اینقدر معروفی ؟ حتی هیونگ نیم هم با اسم فامیل صدات زد.
منیجرشون بهش چشم غره رفت و اون سرش رو پایین انداخت.
جین : تو، چند سالته ؟
لبخند الکی تحویل شون دادم. حدس میزدم که ممکنه این سوال رو بالاخره یکی شون بپرسه. به هر حال این سوالی بود که همه این روزا می پرسیدن.
سوک : آممم، من فقط یک سال از مکنه گروه تون کوچیک ترم.
هیونگ و لیدر نگاهی رد و بدل کردن و بعد به منیجرشون نگاه کردن. شوکی و چیم چیم با تعجب و همزمان گفتن،
یونگی و جیمین : تو بیست سالته ؟
نامجون : امکان نداره !
مکنه با هیجان گفت،
جانگکوک :اون از من کوچیک تره ! بالاخره یکی پیدا شد که از من کوچیکه تره !
خنده کوتاهی کردم. میدونستم تعجب میکنن.
منیجر سجین : ولی توی فیلم هات بزرگتر به نظر میرسدی !
همه با تعجب بیشتری بهم نگاه کردن. مدیر سانگ، بالاخره به حرف اومد و فوری گفت،
مدیر سانگ : بخاطر گریم بوده !
بقیه سری تکون دادن و تایید کردن. زیرلب گفتم،
سوک : از گریم متنفرم !
شوکی بغلم کرد و گفت،
یونگی : اخی ! کوچولو موچولو ! منم مثل تو !
بدون اینکه خودم بخوام سرش داد کشیدم،
سوک : هی !
و فوری از بغلش بیرون اومدم و به طرف دستشویی رفتم. اهمیت ندادم که بقیه دارن بهم با تعجب و شوک بهم نگاه میکنن. توی دلم گفتم : همیشه دلم میخواست اون بغلم کنه ولی حالا، نمیتونستم این اجازه رو بهش بدم. معذرت میخوام شوکی من !
-
کلمه های ستاره دار :
*آر.جی : RJ / اسم یکی دیگه از شخصیت های استیکر های لاین از کالکشن BT21
*فیک لاو : Fake Love / اسم یکی از آهنگ های بی تی اس
*بایس : فرد مورد علاقت بین اعضای یک گروه یا آیدل مثلا : عضو مورد علاقه من تو بی تی اس جانگکوکه پس، جانگکوک بایس من تو بی تی اس عه
*آگیو : کیوت، بامزه و باحال (به کره ای)
*کیپاپ : Kpop / پاپ کره ای (سبک موزیک)
*بنگتن : زد گلوله (اسم دیگه گروه بی تی اس) (به کره ای)
YOU ARE READING
☁️| Hiding in Covers |☁️
Fanfictionبرای خیلیا عدد 7، عدد خوش شانسی به حساب میاد، ولی برای من نه. چون دقیقا 7 سال و 7 ماه و 7 روز و 7 ساعت، طول کشید که همه چیز درست بشه. توی این مدت 7 نفر بودن، فقط 7 نفر که می تونستن کمک کنن ولی نمیکردن : سوکجین، یونگلز، هوپی، نامو، چیم چیم، کوکو و...