Louis's POV:آب دهنمو به سختی قورت دادم
اون واقعا تمام بانکدار ها رو جمع کرده بود
همه ی بانکدارا به دو ردیف روبه روی من ، ارباب و مدیر شعبه توی سالن اصلی وایستاده بودنپس این قدرت واقعی یک ارباب خونِ ...
مدیر شعبه به هیچ وجه نتونست مخالفت کنه !صدای ارباب سکوت رو شکست – همه هستن ؟
مدیر سرشو سمت ارباب خم کرد – بله همه هستن ... شما میخواین ...
ارباب نفسشو آروم داد بیرون و به جلو قدم برداشت – حدس میزنم چاره ی دیگه ای ندارم ...
چند ثانیه بعد ، حاله ی سیاهی دور ارباب حرکت کرد و تمام سالن رو گرفت
صدای فریاد بانکدار ها توی سالن پيچید
این ... این فرومون اون بود !وسط اون آشوب صاف وایستاده بود و با غرور به دور و ورش نگاه میکرد
توی چشماش برق خاصی بودفرومون های اون باعث شده بود که هوا انقدر سنگین و خفه کننده بشه
این لعنتی ... اوج درندگیه !عصاشو محکم روی زمین کوبید و به سمت بانکدار ها رفت
همشون با ترس سره جاشون وایستاده بودن ، میتونستم درکشون کنم ! خیلی خوب هم میتونستم !
بعضى هاشون از درد به خودشون ميپيچيدن و در عين حال سعى داشتن صاف وايستنارباب نزدیک سیکس شد و دستشو روی شونه اش گذاشت
_ههیننن ... !
سیکس به خودش لرزید ولی ارباب بدون توجه کار خودشو کرد و آروم از کنارش رد شد
همینطور پشت سره هم به همه ی بانکدار ها نزدیک میشد و ...
اونا رو بو میکرد ... ؟نفس عمیقی توی گردن فور کشیده و خودشو عقب کشید و وسط بانکدار ها وایستاد
اخمی کرد و چونه اش رو مالوندنگاهش به ردیف سمت چپ رفت و مستقیم سمت یکی از بانکدار ها ، اون بانکدار داشت میلرزید و سرشو انداخته بود پایین
اون بانکدار ...
ناین بود !لباسم و چنگ زدم
ارباب صورتشو روبه روی ناین قرار داد ، اون به شدت میلرزید
نکنه ارباب به خاطر اینکه میلرزید بهش شک کرده بود ؟ نه ، ناین پسر خوبیه ! من مطمئنم ... !ارباب محکم شونه اشو چسبید و گردنشو بو کرد – تو .....
ناین به خودش لرزید
اخمام توی هم رفت .. ناین .. نکنه تو ...ارباب لباشو نزدیک گوش ناین کرد – به من همه چیزو بگو
لحن اون ترسناک بودناین شروع به لرزیدن کرد
اشک هاش آروم روی گونه هاش سرازیر شدن :
_ من ...خونارو ... دزدیدم ...
YOU ARE READING
Blood Bank [L.S]
Fanfictionدنيايى كه خون آشام ها در اون حكومت ميكنند به بانك خون خوش اومديد ، پر از خون هاى تازه و درجه يك ! وان (one) يك بانكدار سخت كوشه كه تحت تاثير فرومن خون آشام ها قرار نميگيره يك روز ، ارباب هرى ، پسر ارباب درد براى بازرسى بانك مياد درحين گذارشى كه وان...