خون آشام های مست و دیوانهخنده های دیوانه وارانه اشون زمین رو میلرزوند
- هق هق ...
مهمانی های تاریک
مایع های قرمزی که به اینور و اونور میپاشید
خون بودن ... ؟ شراب ... ؟ کسی چه میدونست !- هق هق ...
ولی بدون شک این مکان برای پسر کوچیکی مثل ریگن جهنمی ترسناک بود ، حتی نمیدونست که اونجا چه خبره
گوشه ای از سالن توی خودش جمع شده بود و صورتش رو بین دستش هاش گرفته بود و گریه میکرد
دست هاش رو روی گوش هاش فشار میداد ، چون نمیخواست حرف ها و خنده هاشون رو بشنوه
نمیخواست صدای فریاد انسان های برده رو بشنوه
چرا اونها داشتن فریاد میزدن ؟ و خون آشام ها ...
میخندیدن ... ؟این ترسناک بود ، خیلی ترسناک ... !
- هق هق ...
چشم هاش رو محکم بسته بود ، نمیخواست ببینه و یا بشنوه
با چشم هاى بسته و گوش های گرفته بلند شد و دوویدداد میزد – نـــه ... !
- من میترسم
- من میترسم
- من میترسم !!!!پاش به چیزی گیر کرد و روی زمین افتاد
روی زمین جمع شد و مو هاش رو کشید – من ... میترسم ...
قلبش تند تند میزد ، همه چیز داشت سیاه میشد که ... :
- این ترسناک نیست !صدایی محکم اون تاریکی رو برید ، دست هاش رو از روی گوشش برداشت و سرش رو آورد بالا
اشک هاش روی گونه هاش میریختن و دیدش رو کمی تار کرده بودن
پسری همسن و سال خودش ، با موهای قهوه ای براق و چشم های سبز روشن روبه روش ایستاده بود
محکم ، با اقتدار و بدون هیچ ترسی ؛ اون یه الهه بود ... ؟
اون پسر مثله یه الهه زیبا بود ، یا شاید این تصورات بچه گانه ی ریگن بود
ولی در اون موقع ، هری اى که با اخم و صورت جدی .... با اعتماد به نفس بسیار رو به روی اون وایستاده بود و میدرخشید ...
به نظر اون از هر آفریده ای قدرتمند تر و زیبا تر بود ... !
Louis 's POV :
- ریگن غیر عادیه
ارباب هری گفت که ابرو بالا انداختم ، لبمو گزیدم و گزارش های توی دستم رو آوردم پایین
- الان که بهش فکر میکنم ... قبلا هم اینو شنیدم !
به هری که چشم هاش رو بسته بود و دستش رو زیر چونه اش گذاشته بود نگاه کردم ، روی صندلی پشت میز نشسته بود و منم روبه روش کنار کتابخونه بودم
YOU ARE READING
Blood Bank [L.S]
Fanfictionدنيايى كه خون آشام ها در اون حكومت ميكنند به بانك خون خوش اومديد ، پر از خون هاى تازه و درجه يك ! وان (one) يك بانكدار سخت كوشه كه تحت تاثير فرومن خون آشام ها قرار نميگيره يك روز ، ارباب هرى ، پسر ارباب درد براى بازرسى بانك مياد درحين گذارشى كه وان...