میخوام یک داستانی رو براتون تعریف کنم.
داستان من با شیلا شروع میشه، همیشه یادش میرفت عینکشو بزنه، چقدر بد شد که نتونست منو ببینه...
بعد از اون مارک بود، خیلی موهای بلند خوشگلی داشت، حیف که موهاش جلوی دیدش رو گرفت...
بعد تریسی بود، هیچوقت زیر تختش رو چک نمیکرد..بیچاره تریسی...
و تو...خب تو کار اشتباهی نکردی، فقط انقدر رو این داستان متمرکز بودی که نفهمیدی من درست پشت سرت بودم...
✨- همه داستان های کوتاه ترجمه اختصاصی اسکری ورلد هستن-
⛓ @ScaryWorld
~~
اینقدر این داستان کول بود که نتونستم نزارمش اینجا:)
لینکم که زدم و قشنگ معلومه کپی عه😂
بالاخره ام فهمیدم چی بزارم و قراره هفته دیگه منفجر بشید😎
KAMU SEDANG MEMBACA
Horror stories
Hororداستانهای کوتاه ترسناک ک پشماتون و فر میکنن؛) follow vote comment