|6|IL MIO ANGELO

136 28 1
                                    


فرشته ی من...

نگاهت میکنم که به ساده ترین شکل ممکن هم،زیبایی...

تو زیبایی و من واژه ای نمیابم که در وصفت عاجز نباشد و احساسِ میان قلبم را به تصویر کشد.

پیشبند نارنجیِ روشنی که به تن کرده ای؛حالتی با نمک به تمام زیبایی ات افزوده...

خوب به یاد دارم زیبای من؛میگفتی عاشق گل های زرد رنگِ روی آن پیشبند شده ای و اصرار عجیبی داشتی که همان را بخریم.

میگفتم،حالا چرا نارنجی؟!

میگفتی نارنجی اش اهمیتی ندارد؛من عاشق آن گل های کوچک زرد رنگِ روی آن هستم...

میگفتی رنگ زرد که میبینی مرا به یاد می‌آوری...

میگفتی خورشید زندگی ات هستم و عشق را به لحظه لحظه هایت میتابانم...

خودم را از بند خاطرات رها میسازم و نگاهی دیگر به تو می اندازم...

اخر ببین...

نگاه کن چه میکنی با این دل نا آرامم...

آشپزی میکنی یا قلب مرا به آتش میکشانی؟!

با صدای نیمه بلندِ موسیقیِ در حال پخش،تکان های کوچکی به تنت میدهی و آخ که این لحظه ها؛دیدن دارند تا به ابد...

وقتی پاهایت را تکان میدهی و همزمان قاشق کوچک چوبی را درون قابلمه تکان میدهی و...

اخر ببین خودت را!

ببین چه دلفریب تر شده ای و آرام و قرار را گرفته ای از وجود من...

دیگر تاب نمی‌آورم و با قدم هایی کوتاه وارد محوطه ی مورد علاقه ی تو میشوم...

پا به آشپزخانه میگذارم و بی هیچ حرفی تو را از پشت اسیر آغوش تنگم میکنم...

گرمای تنت را که حس میکنم،نفسی عمیق میکشم و چشم هایم بی مهابا بسته میشوند...

خدای من...

تو چه در وجودت داری که آرامشِ مطلقی؟!

کالبدت شده مُسکنِ هم درد بی درمان من...

قلبت را هم که هیچ...نگویم!

خلاصه ی کلام اینکه،دلبر جانِ من...

میدانم یک روز مرا خواهی کشت از حجم عشق بی حد و حصری که در وجودم کاشته ای...

جوانه ای بود و سبز شد و حالا عظیم تر شده و روز به روز به شاخ و برگ هایش اضافه میشود.

سر میچرخانی به سمتم و دست آزادت روی دست ام قرار میگیرد...

بوسه ای بر شانه ات میگذارم و صدای خنده ی کوتاه تو؛سمفونیِ آرامش میشود و میپچید در حلقه ی گوش ام...

آبی هایم خیره میشوند به چشمانت...

به پیچ و تاب موهایت...

به لب هایت...

میدانم...میدانم اخر روزی بال هایت را خواهم دید...

نمیتوانی انسان باشی...

تو الهه ای...

الهه ی زیبایی...
الهه ی عشق...
الهه ی مرگ من...

جانان من...تو فرشته ای و بال هایت را به زیبایی پنهان کرده ای...

اما روزی خواهم دیدشان...
میدانم که تو انسان نیستی و فرشته ای...


********

"فرشته ی من"

________

🌻🍃
:')♡~gisu

Brillare Su Di Me~L.SDonde viven las historias. Descúbrelo ahora