تموم شد.
نه جوری که میخواستم. این پارت رو تو بهترین حالم نوشتم. یا حد اقل یه حال خوب. میخوام راجع به چند تا چیز حرف بزنمیک: تجاوز. بد ترین چیزی که بشریت بعد از خیانت تجربش کرده. و وحشت ناک تر از اون تجاوز به یه بچه ست. این که وقتی چیزی نمیفهمه و زندگیش پر از ماشین های اسباب بازی و عروسک های چشم رنگیه ، بزنی زمین و کار هایی بکنی قطعا ظالمانس.
شاید خیلی از ما تجربش کرده باشیم. ولی چیزی که لازمه بدونیم اینه که تقصیر ما نبوده.
چیزی که این اتفاق رو تجربه کرده باید بدونه این اتفاق بدیه ولی نباید بزاره تبدیل بشه به لیامی که من ساختم.دو: رابطه های بی خود. هیچ کس مجبور نیست با هیچ کس تو رابطه باشه.
این رابطه میتونه یه فرند شیپ یا میون شما و دوست دختر یا دوست پسرتون باشه.
اگه یه رابطه بهتون آسیب میزنه تمومش کنید.ممکنه به نظرتون پایان اون فیک بد بوده باشه. ولی با این حال ،حال زین و لیام بهتر میشه.
و شاید یه جایی یه روزی دوباره شروع بشه.
ولی این رابطه تو این تایم بهشون آسیب میزد پس تمومش کردن. اجازه ندید کسایی که میتونن جایگزین بشن آزارتون بدنو در نهایت مرسی که داستان منو خوندید.
این اولین کارم بود و چیز خوبی نشد. میخوام از کسی که این داستان رو تو پیجش گذاشت تشکر کنم. مرسیییییی. راستش اگه تو نبودی من هزار بار این فیک رو ول کرده بودم. تو تنها کسی بودی به طور جدی ازم حمایت کردی. ممنون(-فداات بشمم جیگرمممم♡من که کاری نکردم،و مرسی از تو که این فیکو جذابوو نوشتی تا از خوندنش لذت ببریم^^لاو یوو بیب❤💛-)
و ممنون از همتوووووونLove you_The Hell🗡
YOU ARE READING
Hold me in your eyes[Z.M_L.S]~By The Hell{completed}
Fanfiction_میدونی زین؟ هیچ وقت همه باهم شاد نیستن . همیشه اشک همراه لبخند تو دنیاست. وقتی یکی میمیره یکی دیگه دنیا میاد .ولی عشق ... خوشحالی میاره . وقتی دیدمت فهمیدم یکی تو دنیا خوشحاله ... فهمیدم خودم شادم .