I
حال تو آرزوی مرگ میکنی چون پیکر انسانی و زنانه ات در مقابل اثر خدایان ناچیز و شکننده است .II
مشکلات رشد میکنند و جنگ فراگیر میشود ،
[ همانگونه که دریا آبی نیست و جنگ نیز انعکاسی از آسمان است ] اهمیتی ندارد چه مقدار به هیبت خداگونه ی خود نزدیک شوی ، جلال تو در پیش روی انسانی بی ارزش است.III
این چنین است که در زمین رویای پرواز داری و در آسمان زندگی بر سر . آشوب همان جنگ میان خدا و انسان است ، آنگونه که تو با خود و خدای درون خود در جنگی و صلح را با انگشت اشاره ای از خالق نمی پذیری .IV
حال انتخاب کن ، در پیکره ی مرگ باش یا در زندگی خدایی موجود در هر ذهن ]
YOU ARE READING
Sonata.
Fantasyدر آخر ، همه چیز بی معنی است و ما مدام در چرخه ی خلقت یا به سمت خورشید پرواز میکنیم و یا به دریای آتلانتیک سقوط میکنیم.