3

26 8 3
                                    

تو چشمام نگاه میکنی، یه خورده سرتو کج میکنی و بهم میگی: عجیب غریب. بعدش پا میشی. مثه بچه ها دور اتاق میچرخی و شروع میکنی به خندیدن "عجیب غریب، عجیب غریب" .
بلند بلند میخندی و دست هات رو بهم میزنی.
-از سر و صدا خوشم نمیاد
ولی تو انگار اصلا صدامو نمیشنوی و به چرخیدن ادامه میدی و میخندی، سرمو بین دستام میگیرم:
- از سر و صدا خوشم نمیاد
ولی تو انگار اصلا صدامو... .
یهو نمیفهمم چی میشه، بدنم آتیش میگیره، سرم سوت میکشه، چشمام تار میشن. به خودم میام میبینم تو روبروم وایسادی دیگه نمیخندی حتی لبخندم نمیزنی، بغض میکنی و میری تو آشپزخونه. گلدون شکسته وسط اتاق. لیلی تو که میدونی وقتی عصبی میشم چجوری تو جهنم فرو میرم،
سرت داد میزنم و وسایل خونه رو میشکنم.
دلم میخواد بیام پیشت، مو های صاف و قشنگت رو ناز کنم و بهت بگم که چقدر متاسفم. ولی مثه همیشه میترسم، از نگاهت میترسم، از اون لبخندی که وسط گریه هات میزنی، لبخندی که بهم میفهمونه دوباره گند زدم.
رو زمین دراز میکشم و به ترک سقف خیره میشم. لیلی شاید بهتر باشه واسه همیشه ترکم کنی.
کله ام تیر میکشه، خسته ام اما نمیتونم بخوابم؛ دکترم میگه ماله افسردگیه، مسخره اس نه؟ ما به دکترا پول میدیم تا چیزایی رو که خودمون میدونیم بهمون بگن.

It Has Always Been You LiliWhere stories live. Discover now