"اون اونقد خودشو تويه تاريكي قايم كرده كه ديگه خودشم نميتونه خودشو پيدا كنه دستي نيست ك اونو از غار تاريكيش بكشه بيرون و بغلش كنه اون حتي خودشم نميتونه خودشو پيدا كنه اون توي سياهي مطلق فرو رفته"
1
"اون اونقد خودشو تويه تاريكي قايم كرده كه ديگه خودشم نميتونه خودشو پيدا كنه دستي نيست ك اونو از غار تاريكيش بكشه بيرون و بغلش كنه اون حتي خودشم نميتونه خودشو پيدا كنه اون توي سياهي مطلق فرو رفته"