6

45 4 1
                                        

"نفرت" دست نوازش گونه اش را روي موهاي دختر كشيد و در گوش او زمزمه كرد
"نگران نباش من هيچوقت تنهات نميگذارم"
"گريه" دست دختر را در دستش به ارامي
فشرد وگفت"پيشم بمان تا هميشه"
و در اخر دوستي كه خيلي وقت بود دختر منتظرش بود امد دوستي كه او را بيشتر از بقيه ميشناسد دوستي ك قرار است بيايد و هيچوقت نرود قدم هاي محكمش را در اتاق برداشت صداي قدم هايش براي دختر دلنواز بود كنار دختر نشست و محكم بغلش كرد بغلش به گرمي خورشيد بود موهاي دختر را به زير گوشش برد و به ارامي و زمرمه گويان به دختر گفت "مرگ امده " و دختر را محكم تر بغل كرد دختر دست گريه را ول كرد و ديگر ب نفرت توجهي نكرد و با لبخند به اغوش
مرگ رفت:)

"The darkness of the soul"Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon