part 3

44 14 9
                                    

تو ی اون ماشین در به در به تمامه راه های فرارم فکر کردم ولی خب لعنتی تو ی این ماشین مدل بالا مگ راه فرارم هست نه والبته بگم کلا نتونستم فقلشو پیدا کنم و خب بعد کلی ضربه زدن به شیشه جیغ جیغ کردن و البته کلی مردم هم مثل اینکه این گاگول بی مخ کیه بهم نگا کردن و البته منم بی نصیبشون نزاشتم و ب چنتاشون انگشت فاکمو نشون دارم مگ اخه اونا میدونن من چ حال دارم تو این ماشین.

بعد 20 دقیقه دیگه واقعا خسته شدم هی لقد ب در و شیشه ماشین زدم و اروم نشستم و یکم به ماشین دقت کردم واوو چ بوی عطر تندی و اوفف چ چرمی حتما هزاران دلار فقط پول رو کش این صندلی و اووو به به چ ضبطی حتما اگه گوشی داشتم بهش وصل میشدم و ی اهنگ خوب گوش میدادم.

ولی صبر کن لعنتی من مگ گوشی ندارم چرا مثل این احمقا نشستم و دارم به در و دیوار(استعاره از توی ماشین😂)ماشین زل میزنم؟

دست کردم تو کیفم و اره پیداش کردم موبایل ایفون عزیزم با اون قاب گوشی پولکی ک فیل داره و اکلیلا توش حرکت میکنن و خب اولین شماره 100% باید شماره پلیش باشه خب شماررو میگیرم ولی چی لعنتی چرا زنگ نمیخوره ؟؟چرا بوق نمیخوره وادافاک چی شده؟؟

خب بزار ی باز سیم کارتمو درارم وادافاککک این چرا سیم کارت نداره پسره بیشور تاپاله چرا سیم کارتمو در اورده؟

البته فک نکنین من ی دختر بی چاک و دهن بی ادبما من فقط تو دلم و تو تنهایی فحش میدم ن جلو مردم :)))

خب حالا چ غلطی کنم ؟تنها نزدیک نیم ساعته اینجا نشستم و دارم خودمو ب در و دیوار میزنم و اخرشم تسلیم میشم و میشینم و شروع به گریه کردن میکنم تنها کاری ک وقتی میترسم و همیشه برای اروم کردن خودم انجام میدم همیشه خدا جواب میده خب حالا وضعیتم چیه ی دختر ک توی ی ماشین نمیدونم چیه مدل بالاست و ی عطر ب شدت تلخ احاطش کرده و چهار زانو روی صندلی های چند میلیون دلاری نشسته و ب حال خودم گریه و زاری میکنه .

در خونه باز میشه اره خودشه از در اومد بیرون بلاخره بعد 40 دقیقه اومد سمت ماشین با چمدون بنفشم و چند تا کیسه هم دستش هست.

به زور ی چمدون و چندتا کیسرو میکشه خب مگ ازار داری؟ اخرشم بی نتیجه نمیمونه و تعادلشو از دست میده و ما مخ نیخوره زمین منم ک نمیتونم خودمو نگه دارم از خنده پاره میشم .حالا چرا؟چون من ی نفر میخوره زمین حتی اگ خودمم باشم خندم میگیرع و این غیر قابل کنترله من حتی  یبارم تو دبیرستان دوستم از 8 تا پله با نشیمنگاه عزیزش خورد زمین من ب جای اینکه اونو جمع کنم نشستم روی پله ها و دلمو گرفته بودم میخندیدم البته اینم در نظر بگیریم ک دوستم هانا هوارر میزد و میگفت وایییی کونمممم قاچچچچچ خورد اخرم خودش بلند شد و کمرش اندازه ی بشقاب کبود شد.

با مرور این خاطرات بازم خندیدم و رومو برگردوندم ک دیدم بعله اقا با اخم دم شیشه واستاده و من رومو برگرد نم و اونو تو شیشه ماشین دیدم چنان جیغی زدم و قلبم تو دهنم اومد اونم ی نیشخند خیلی جذاب بهم زد .

ها چی شد جذاب چی میگی تو لارا حالت خوبه خدا منم شفا میده.

منم دستمو گراشته بودم رو قلبم و با همون لبخند دختر کش اومد وسایلارو روی صندلی عقب و نشست پشت ماشین و ماشینو و روشن کرد و روی در ی دکمه رو زد و در فقل شد ینی خاک بر سره بی مغزت کنن روی در  بود فقل .

_ب من میخندی ها؟

سرمو انداختم پایین و خجالت کشیدم .
گفته بودم یا ن من خیلی خجالتیم

بعدش ی پوزخند زد و ماشین و روشن کرد و راه افتاد.

_________________________________________

سلامم سلاممم چطورین خوبین؟؟
چ خبر ؟
من واقعا بابت این تاخیر طولانی از شما عذر خواهی میکنم امیدوارم منو ببخشید. و سعیمم میکنم زود ب زود اپ کنم .

و ی نکته دیگ این داستان بیشترش میدونید راسته اتفاقاتی ک برای لارا میوفته مثل زندگی خودمه یعنی خاطراتش چیز هایی ک میگم شاید کمی شخصیت خودم باشه و خاطراته خودمه مثلا قسمت خوردن زمین دوستش واقعا دوستم هانیه خورد زمین و من وسط پله ها از خنده پاره شدم😂😂و واقعا هم هر کی ک میخوره زمین حتی خودمم جرر میخورم😂😂

نظری انتقادی بود هر خدمتم.چاکر شما✋
Asma😂💜

Night ChangesWhere stories live. Discover now