part 5

46 9 4
                                    

خب صبح ک بلند شدم رفتم توی اینه و ب خودم نگاه کردم اووو چ زامبی تو اینه داریم از گریه زیاد چشمام پف کرده بود و موهامم شلخته و البته گره خورده بود اینم ای بدی های موی فر یکم موهامو با دستم شونه کردم و البته ک جواب نداد این همه مورو مگ میشه با دست شونه کرد بلند شدم رفتم توی چمدونم ک گوشه اتاق بود ی تی شرت مشکی با ی شلوار مشکی پوشیدم و اومدم بیرون و البته مگ میشه اقا تو خونه نباشه روی مبل نشسته بود و تلویزیون میدید تا منو دید اون بسته چیپس رو گذاشت کنار بلند شد با اون لبخند خاک بر سره جذابش گفت صبحونه حاضره و منم فقط سرمو انداختم پایین و البته گشنم نبود چون من همیشه خدا توی کیفم کاکائو دارم و صبح ک بیدار شدم خورده بودم برای همین رفتم روی مبل نشستم.

_یعنی گشنت نیست؟

هیچی نگفتم و ب تلویزیون جلوم ک داشت بتمن رو نشون میداد زل زدم اونم شونه انداخت بالا و اومد بغل دستم نشست و البته بگم بهم چسبید

_چرا چسبیدی بهم

و البته بگم ک سرمو انداختم پایین و لپام ب خاطر خجالت کشیدن قرمز شده بود.

_خب دوست داری چی کار کنم میتونیم کارای دیگم بکنیم(همراه با ی چشمک)

من ک بیشتر از قبل خجالت کشیده بودم و دقیقا هم از خجالت و حرفش چشمام داشت میزد بیرون و نگم اقا داشت با نیشخند نگام میکرد خیلی ریز و نامحسوس بلند شدم رفتم تو اتاق و قبلش ک برم تو اتاق ی فاک یو گفتم ک ب لطف الهی شنید و بلند شد سمتم اومد منم ک از ترس داشتم میمردم رفتم تو درو کوبیدم و پشت در نشستم و درو نگه داشتم و صدای قفل شدن درو شنیدم منم ک خیالم راحت شده بود هوفی کشیدمو سرمو ب در چسبوندم و با خودم گفتم بهتره ساکت بمونم تا یهو بچه مدرم عصبانی نشه و هموم فاک یویی ک گفتمو ب خودم برگردونه ولی از نوع عملیش و بلند شدم رفتم توی حموم و ب صورتم نگاه کردم خدای من چرا من اینقدر زیره چشمام سیاه و گود افتادس یادمه هر موقع گریه میکردم مامانم میومد بهم میگفت زندگی و ادما اینقدر ارزش گریه و محبت ندارن و بغلم میکرد و سرمو میبوسید برام اهنگ once upon atime از Tom Jones رو میخوند و وقتی میدید دیگ گریه نمیکنم دستمو میگرفت بلندم میکرد و با هم میرفتیم دم کمدمون و دو تا لباس ست هم میپوشیدیم اهنگ Happy رو شروع ب خوندن میکردیم و میرقصیدیم و اینقدر میرقصیدیم ک دیگ نفسمون بالا نمیومد و رو زمین ولو میشدیم و میخندیدم و مامانم دوبارا بهم نگاه میکرد و دست میکشید روی صورتم و باز بهم میگفت

_هیچ وقت این مرواریدای زیباتو برای افراد بی ارزش هدر نده این ها با ارزش تر از چیزین ک فکرشو بکنی
از خاطرات بیرون اومدم و خودمو تو اینه باز نگاه کردم و گونه هام از اشک خیس بود دستمو بردم زیره چشمام کشیدم و گردنمو کج کردم ی لبخند تلخ ب خودم زدم و شرو ب خوندن اهنگ Happy کردم
و همینطوری ک اهنگ میخوندم اب رو باز کردم و گزاشتم وان پر شه و بعد از اینکه وان پر شد لباسامو با همون ریتم اهنگ در اوردم و رفتم توی وان نسشتم و خوندم برای خودمو رقصیدم و وقتی چشمامو باز کردم دیگ نوری نمیو مد حوله دور خودم پیچیدم و رفتم بیرون و با دیدن این ک شب شده بود هنگ کردم من کی خوابم برده بود؟ و وقتی لباسامو پوشیدم و روی تخت نشستم یاد خوابم افتادم و ارع مامانم اومده بود تو خوابم و بهم میگفت ک دلش برام تنگ شده و از اون بالا نگام میکنه و مراقبمه اره من مامانمه بعد از این ک خونه توی لندن برام اجازه کرد ب طرز عجیب و غریبی فوت کرد و هیچکس دلیل درست و حسابی بهم نداد یکی بهم میگفت شکته کرده یکی میگفت حالش بده شده و من الان ک 1 سال و نیمه ک مامانمو از دست دادم نفهمیدم و البته ک 6 ماهشو نفهمیدم چون توس شک بودم و  مثلل دیوونه ها شده بودم و همش باور میکردم دروغه و هر کیم بهم میگفت نع اینقدر جیغ میزدم ک ب گه خوردن میوفتاد و میگفت حق با توئه😏 و من توی اون 6 ماه عین مرده متحرک شده بودم ن غذایی میخورم ن هیچی فقط میرفتم سره کمده مامانم و با هم میشستیم لباساشو جمع میکردیم و حرف میزدیم و میخندیدیم و این کاره هر روز من شده بود شاید باورتون نشه ولی من مامانمو میدیدم باهاش حرف میزدم بغلش میکردم اونم جوابمو میداد و هر شبم تو بغلش خوابم میبرد و بعد از 6 ماه صبح ک بلند شدم هیچ کدوم از وسایل و لباسای مامانم نبود فقط من بودم فقط من و اون لحظه بود ک فهمیدم مامانم نیست. با ب یاد اوری خوابم و دوباره خاطرات فطرات اشکم روی گونهام داغ شد و هر موقع هم ک گریه میکنم یاد مامانم میوفتم ک بهم میگفت همیشه خدا لارا دستمال با خودت داشته باش چون همیشه در حال گریه ای دختره دل نازک احمق کوچولوی من در عین گریه ی تک خنده ای زدم ک دیدم از پنجره صدای تق تق میاد رفتم پنجررو بتز کردم ک ی کبوتر سفید دم پنجره بود و رو دستم گرفتمش و اوردمش تو و ی خورده ته کاکائو ک داشتم بهش دادم و نازش کردم و گذاشتمش دم پنجره ولی نپرید و فقط بهم نگاه میکرد و داشت با چشماش باهام حرف میزد منم شرو ب خوندن اهنگ
When the world was beautiful

و اینقدر خوندم ک دوباره از نا رفتم و روی تخت ولو شدم و چشمامو بستم ب امید اینکه دوباره مامانمو توی خوابم ببینم و بتونیم دوباره باهم اهنگ بخونیم و برقصیم و لاقل بتونم توی خواب با یکی ک از صمیم قلبم دوستم داره برای مدت زیادی شاد باشم:))

_________________________________________

خب خب سلامی دوباره ب همه عزیزان.
چطورید خوبید؟؟؟
با کرونای شل ناموس چی کار میکنید؟😂
زنده اید یا مرده؟
نظرتون درباره این پارت چی بود درسته جواد توش کم بود ولی خب خودم یکم ناراحت بودم گفتم براتون یکم از حس خودمو بگم امیدوارم ک دوست داشته باشید.

Love u all 💜
_Asma

راستی اهنگ های توی پارتم دوتاش از Tom Jones بود فقط Happy از Pharrell Williams
بود:)

Night ChangesWhere stories live. Discover now