15화

826 74 2
                                    

بدن درد داشت دیوونه ام میکرد و 1هفته فقط خونه بودم و یونگی و هوسوک با هم دوباره دوست شده بودن و هوسوک فهمیده بود که یونگی دوست دختر داره و هرروز به یه کادو میومد خونه و یروز گل، یه روز دستبند، یروز گوشواره، یروز حلقه...

واثعا حرفایی که به هم زده بودیم خیلی بد بود... هم من ریده بودم هم اون... بعد از اون اتفاق ولی به طرز عجیبی نه لب به سیگار زده بودم نه گل و حتی با هوسوک هم سک نکرده بودیم و زندگیم مثل زندگی مردم عادی بود.

شام آماده بود و نشستیم پشت میز و همچنان برای هفتیمن روز هوسوک به من غذا میداد. هرشب زخم هام رو چک میکرد تا ببینه در چه حالین!
هردو لباسای خوابمونو پوشیده بودیم و من سرم روی سینه هوسوک بود

"حالا که زخمم خوب شده نمیخوای سکس کنیم؟" هوسوک موهام رو نوازش میکرد و ضربان قلبش آروم بود

"هر وقت تو لازمش داشته باشی انجامش میدیم!" لبخندی زدم و محکم تر بغلش کردم و چشمهام رو بستم تا بخوابم.

بالاخره بعد از 10 روز هوسوک راضی شد که به شرکت بیام و البته بار تا به همکاریم با نامجون برسم! با جین توی بک استیج داشتیم آرایش میکردیم و من براش خط چشم کشیدم و بخاطر فاصله مزدیکمون استرس گرفته بودم و توی کسری از ثانیه بوسه ای به لبهام زد...

نمیدونستم چه واکنشی باید نشون بدم ولی بدنم به بیجنبه ترین حالت ممکن واکنش نشون داد! بعد از معرفیمون هردو رفتیم روی استیج و آهنگ پاید پایپر رو اجرا کردیم با هم و البته به همراه نامجون و بعد آهنگ دونفریمون رو اجرا کردیم و همه دست میزدن.

نامجون بخاطر اولین اجرامون گفت دور هم جمع شیم و مشروب بخوریم، شدیدا بدفاز بود!

"خب هرکی یه فکتی از خودش بگه" هرسه چهارمین پیکمون رو بالا رفتیم.
"من توی سکس هم تاپم هم باتم.../ جین با مستی خندید و به هردومون نگاه کرد!/ مثلا به تو میدم(نامجون)، تو رو هم میکنم!(تهیونگ)"

"من معتاد به سکسم و آدمایی که باهاش خوابیدم حتی از 100تا هم بیشتره" و هر سه از روی مستی خندیدیم

"دوست پسرم هر شب باهام دعوا میکنه و میگه یه دوست پسر سیگاری که هرشبم بوی گند بده نمیخواد و با هم یه هفته اس که سکس نکردیم!" یونگی سرشو پایین انداخت. دستشو گرفتم "چرا مگه کاری کردی جیمینو؟"

نامجون بهم نگاه کرد "تو مستی و وسط سکس بدجور باهاش تا کردم!" دستم و روی شونه نامجون گذاشتم و تکون دادم

"اشکال نداره... جیمین توی سکس خیلی حساسه!" نامجون یهو زد زیر خنده و سمتم خم شد.

"تو و جیمین چطوری سکس میکردین وقتی هردو باتمین!" چشمهام گرد شد و دقیقا رازی که با خودم قراره به گور ببرم... مریض ترین روابطو با هم داشتم و سرمو تکون دادم و دسدم جین من رو کشید سمت خودش و لبهامون رو به هم چسبوند...

"بریم اون اتاق" نامجون گفت و جین من رو انداخت روی تخت و نامجون پشت جین قرار گرفت

"چقدر خوشبختم..." سرم گیج میرفت... تریسام داشتیم میکردیم و سرمو تکون دادم تا حواسم برگرده سرجاش ولی بدتر شدم و بدنم ه طرز عجیبی چندین بار خالی شد و به بدترین شکل ممکن بود سکسمون و فقط ناله های جین توی گوشمه....

از خواب پریدم و ساعت 3 بود و سه نفری روی تخت بودیم و جین و نامجون شلوار نداشتن و شلوار من فقط پایین بود! سرمو تکون دادم و گوشیمو برداشتم...

عذاب وجدان تمام بدنمو گرفته بود... من تمام این مدت سکس نداشتم چون نیازی نداشتم و آخرش بعد از نگه داشتن خودم برای 10 شب یه غریبه باهام سکس کرده بود اونم توی یه تریسام!

امیدوارم هردوشون یادشون بره که چه اتفاقی افتاده!

به خونه رسیدم و هوسوک توی پذیرایی سیگار میکشید

"دیر اومدی!" لحنش بدون هیچ حسی بود! نمیفهمیدم خوشحاله یا ناراحت! یا عصبانی!

"نامجون با جیمین دچار مشکل شدن و با خواننده جدید سکس کردن و منم مجبور شدم یذره کارای بار رو کنم و اینقدر دیر شد! هوسوک سرشو تکون داد و لبخند زدم.

"بغلم نمیکنی" سرمو تکون دادم!

"بوی گه سیگار و الکل میدم!" خندیدیم و بهش گفتم بره بخوابه و خودم بدنم رو به بدترین شکل ممکن شستم! نباید این اتفاق میوفتاد و تقریبا یک ساعت بعد رفتم بیرون و لباس خوابمو پوشیدم و توی بغل هوسوک خودمو جا کردم... فردا تعطیل بود پس هرچقدر میخواستم میتونستم بخوابم!

"هوسوکی.... من خیلی عاشقتم!" لبمو گزیدم و پلکهاش رو لمس کردم و انحنا بینیش و لبهای کوچولوی پف دارشو لمس کردم...

اونقدر بهش خیره موندم تا خوابم برد...


بعله پشماتون... نامجونم حتی به جیمین خیانت کرد! و اون چه رازیه که تهیونگ مخفی میکنه؟!!!
بعله من خودمم حس میکنم که صرفا بخاطر یسری مناقع و اینکه تنها نباشن با همن... ولی شاید یه اتفاقی بتونه باعث این شه که یا از هم جدا شن یا با هم باشن!!
ولی خب هنوز به دلیل این بودن اسم اهنگ نرسیدیم😁

اها پارت قبلی که هوسوک نابود کرد تهیونگو یذره ایده اش از روی موزیک ویدیو
Without me
هالسی بود و البته هم ریمیکس این آهنگ با
Juice wrld
بود که عجیب حس تهسونگو مداد بهم...

ENDING[5]Where stories live. Discover now