Nickthedick: لویی
Tommo: چیزی ازش شنیدی؟
Nickthedick: اره اون اینجاس. فقط میخواستم این مسیج رو بدم تا به دوستات خبر بدی
Tommo: ممنون. در واقع این برام خیلی معنی داره
Nickthedick: مشکلی نیست
__
لویی: هری با نیکه. پس فکر کنم جاش امنه یا حالش خوبه، و نمرده
نایل: خدا رو شکر
لیام: من خیلی نگران بودم
نایل: نگران بودی چون هیچ کس نمیتونست راز کوچولوی کثیفت رو نگه داره
لیام: اوه نایل، من معذرت خواهی کردم. نمیتونی فقط بزرگ شی؟ تو میتونی همه رو ببخشی به جز من. تو حتی زین رو هم بخشیدی!
نایل: من بزرگ شم؟ تو بزرگ شو، فقط بچه کوچولو هان که فکر میکنن اشکال نداره دوست پسر بهترین دوستشون رو به فاک بدن
لویی: کافیه. لطفا
لیام: پس من یه بچه کوچولوئم نایل، خوشحال شدی؟ من دوستت دارم و دلم برات تنگ شده. دلم میخواد دوباره مثل قبل خوب باشیم.
نایل: فقط چون یه شخص جدید رو دیدم میبخشمت
لویی: چیییی
لیام: شانه؟
زین: شان؟
نایل: اره شانه. تو از کجا میدونی؟
لیام: تا حالا دیدی چطور بهت نگاه میکنه؟ اون داره میمیره واسه یه لحظه تا قاپتو بدزده.
نایل: این چیزیه که اون گفت!
لویی: من برات خوشحالم.
زین: منم همینطور
لویی: امیدوارم گلپسر برگرده
زین: همه مون امیدواریم
____
گفته بودم یه کتاب معرفی و نقد زدم؟
پس بهش سر بزنید.
YOU ARE READING
Flower boy [L.S](Persian Translation)
Fanfiction[Completed] وقتی که هری اشتباهی وارد یه چت با چهار تا پسر دبیرستانیای میشه، که هم مدرسهای هستن. یا جایی که لویی از هری با گلهایی در میان گیسوانش، خوشش میاد . Written by: @CarolAnnGladstone Translated by: @LoutheGolden & @P_mayne