همین که وارد خاطره شد باز خود را درون دفتر مدیر دید اما با این تفاوت که دامبلدور روی صندلی پشت میز نشسته بود. هری میدانست که دامبلدور او را نمیبیند و در همین حال دامبلدور شروع به صحبت کرد.
-سلام هری،میدونم که الان متعجبی که منو میبینی اما میدونم که اگه الان منو میبینی فوکس تو رو به عنوان صاحبش انتخاب کرده،با اینکه میدونم ققنوس ها موجودات مستقلی هستند و صاحبی نمی پذیرند اما من به این اعتقاد داشتم که بعد از من فوکس تو رو به عنوان همدم خودش انتخاب میکنه،هری این رو بدون که انتخاب تو برای همدم بودن فوکس به معنای انتخاب شدن تو به عنوان رئیس محفل ققنوس هست و این رو بدون که با این انتخاب پیمان جادویی بین شما تشکیل میشه که تا زمان مرگ تو این پیوند ادامه داره.
اما نکته دیگه ارثیه ای هست که برای تو گذاشتم که بعد از تولدت 17 سالگی میتونی از بانک گرینگوتز دریافت کنی، در موقع تحویل نامه ای به تو تحویل داده میشه که فقط خود تو میتونی اونو بخونی،در اون حقایقی است که خیلی مهم و تو باید بعد از تولدت اونو بفهمی.
مطمئنم در این چند روز احساس قدرت میکنی،فکر میکنی که قدرت در حال افزایش درسته،این به خاطر بلوغ جادوییت هست،تو جادوگر بزرگی هستی هری، قدرتی که میگیری به خاطر نسل جادویی قویته، تو از خاندان باستانی پاورل هستی،اما این رو بدون در روبه رو شدن با ولدمورت باید خودت باشی، در اونجا نسل باستانی تو به کمکت نمیاد هری،عشق هری سلاحی هست که لرد ولدمورت از اون بی بهره است.
و اما درباره مرگی که پیشروی منه هری، انتقام باعث از بین رفتن منطقت میشه،هری حقایق مرگ من در شیشه خاطره بعدی هست که باید ببینی.
همین که خاطره تمام شد خود را باز در دفتر مدیر یافت. شیشه دوم خاطرات را ریخت و در درون قدح فرو رفت.
همین که سر از قدح بیرون آورد به حقیقت پی برد.
اسنیپ هیچ وقت مقصر نبود،او با بارها شجاعت در زیر دست لرد ولدمورت به خاطر هری و محفل دروغ گفته است.اکنون که آتش انتقام هری خاموش شد،دید که میتواند چه کار کند، اما الان باید به خاطره سوم میرفت.
سرش را درون قدح برد تا محتویات خاطره سوم را ببیند.
در درون خاطره کسی نبود فقط یک علامت را میدید. یک مثلث که درونش یک سنگ دایره شکل و یک خط عمودی که به هم چسبیده بودند بود. هری این علامت را نشناخت. هری از خاطره بیرون آمد.
وقتی به دفتر نگاه کرد دید،که دامبلدور در درون تابلوی خودش است.
هری با دیدن دامبلدور احساس سنگینی کرد،یک بغض که راه تنفس او را بسته بود.در این حال دامبلدور شروع به حرف زدن کرد.
-سلام هری
-سلام پروفسور دامبلدور
-هری تو خاطره ها رو دیدی و فهمیدی که حقیقت چیه،در این حین تو باید تصمیم هایی بگیری که علاوه بر سرنوشت خودت سرنوشت همه ی ما رو تحت تاثیر قرار می ده،اگه سوالی راجب این خاطرات داری از من بپرس.
-پروفسور چطوری که با این همه عضو کارکشته و قوی محفل فوکس منو به عنوان همدم انتخاب کرده،و سوال بعدی سرنوشت اسنیپ بعد از این چیه و سوال بعدی علامتی که در خاطره سوم بود چه معنی داشت.
-در جواب سوال اولت هری،فوکس و همینطور ققنوس ها شایسته ترین افراد رو برای همدمیِ خودشون انتخاب میکنن،فوکس در تو لیاقتی دیده که در بقیه محفلی ها ندیده.
-اما پروفسور من حتی به سن قانونی هم نرسیدم.مطمئنم توی یک دوئل حتی یه نفر از اعضای محفل رو نمیتونم شکست بدم.
-اوه هری فکر کنم همونطور که در خاطره دیدی،تو در بلوغ جادویی هستی،در این چند روز احساس متفاوتی نداشتی. مطمئنم که داشتی. وقتی تو به 17 سالگی برسی قدرتت کامل خودش رو بروز میده.باور کن با این قدرت هیچکدوم از اعضای محفل و یا مرگخوران هم نمیتونند با تو تقابلی داشته باشند.
-اما پروفسور...
-صبر کن هری بزار جواب سوال های مهمت رو بدم بعد. در جواب سوال دومت،پروفسور اسنیپ بعد از کشتن من محبوب ترین مرگخوار لرد ولدمورت شده
و در این حال میتونه حیاتی ترین اطلاعات رو غیر مستقیم به محفل و همینطور شخص خودت برسونه. هری بهت پیشنهاد میکنم که درباره بیگناهی پروفسور اسنیپ تا زمان مناسبش با هیچکس حرف نزنی. اگر ولدمورت بفهمه اتفاقات ناخوشایندی رخ میده.اما با وجود ققنوست تو میتونی با اسنیپ ارتباط برقرار کنی که هردوتون با هم بتونید کار کنید،که این تصمیم به عهده خودت هست که کی صورت بگیره.
اما در جواب سوال سومت،تنها راه شکست ولدمورت فهمیدن راز اون علامته هری، کشف راز اون راهنمایی بزرگی برای تو هست. اما هری ازت خواهش میکنم که خودت باشی.
-یعنی چی پروفسور.
-هری وقتی راز علامت رو بفهمی باید سعی کنی منطقی باشی. من خودم به دنباله هدف علامت بودم اما مغرور شدم. خیلی چیزهای با ارزش خودم رو از دست دادم. هری ازت خواهش میکنم که خودت باش
در این راه کسی رو سرمشق خودت قرار نده. تنها راه رسیدن به راز علامت اینکه تو هری،خودت باشی.
-چشم پروفسور اما درباره سوالهای دیگه ای که میخوام بپرسم.چطوری هیچکدوم از افرادی که گفتین نمیتونن من شکست بدن.
-قدرتی که در این سن به تو میرسه یک میراث باستانی خانودگی هری. نسل اول تو به خانواده پاورل مرتبط هست. یک خانواده متشکل از سه برادر قدرتمند و نابغه. اینو بدون که تو از نسل اون خانواده ای اما ولدمورت هم هست.
-چی یعنی من و ولدمورت نسبت خانوادگی داریم؟
-بله هری خانواده های اصیل جادویی همیشه با هم ارتباط دارند. به نظر من برای فهمیدن بهتر این موضوع بهتره از دوشیزه گرنجر کمک بخواین و همینطور اقای رونالد ویزلی. اونها اطلاعات بیشتری درباره نسب جادویی دارند. اما هری همونطور که گفتم،نه اصل و نسب ما و نه شباهت های ما مارو متمایز نمیکنه بلکه انتخابهای ما هست. ولدمورت با استفاده از قدرت به این راه رسید.تو سرنوشت خودت رو میخوای با استفاده از این قدرت چطور رقم بزنی؟تصمیم هات مهم اند، هری، تصمیم هات مهم هستند.
نکته بعدی ارثیه برای تو هست که فقط با حضور فردی کامل بهتون تعلق میگیره.
-چه کسی پروفسور
-به وقتش میفهمی هری،اما به نظر من تو میتونی زودتر از وقتی که بهت بگن ماجرا رو درک کنی.
-باشه اما در مورد اتفاقات دنیای جادویی باید چه تصمیمی بگیرم. مردم چشم امیدشون به منه.
-تصمیم با خودت هست هری. تو فرد برگزیده هستی. تصمیم با خودت هست که با وزارت خونه چطور تا کنی.
-چشم پروفسور پس من دیگه برم.
-قبل از رفتنت هری،خواهش میکنم درباره دوشیزه ویزلی تصمیم بهتری بگیری.
-اما پروفسور شما چطور...
-اوه هری من با اینکه مُردم اما هنوز منبع خودم رو دارم. هری بدان در رویارویی با ولدمورت تنها راه شکست واقعی عشق هست. چطور وقتی میخوای فرد به این مهمی رو از خودت دور کنی انتظار شکست ولدمورت رو داری هری. در نهایت تصمیم با خودت تو هست اما بهت پیشنهاد میکنم عشق رو از قلبت دور نکن هری.
-شاید پروفسور باید بهش فکر کنم. پس من دیگه میرم،فوکس.
فوکس به سمت هری پرواز کرد و به محض برخورد دست هری با فوکس انها جا به جا شده و هری بار دیگر خود را در پریوت درایو دید.(سلام دوستان امیدوارم خوشتون اومده باشه. پارت بعدی زود در اختیارتون قرار میدم. بانظراتتون اشتیاق من برای نوشتن بیشتر کنید.ممنون به خاطر بازدید.
YOU ARE READING
HARRY POTTER AND THE LORD OF DEATH
Fanfictionبعد از مرگ آلبوس دامبلدور هری به پریوت درایو بازمیگردد. در همین حال هری متوجه بعضی از قدرت های جدید خود میشود،با این حال در همین حین پریوت درایو دو مهمان ناخوانده به خود میبینید،دشمنی قدیمی و فردی جدید