(1) 3/4: Even better than my dreams

5.9K 753 27
                                    

جیمین هر لحظه گیج تر از قبل میشد....چرا جونگکوک باید منتظر اون روز میبود؟ چرا داره اینکارارو میکنه؟ اگه میخواد اونو بکشه پس چرا انقدر لفتش میده....چه بازی میخواد راه بندازه؟

-" خیلی سخت میگیری...خیلی داری بهش فکر میکنی... چطوره یه کوچولو فکرتو آزادتر کنیم...هوم؟"

بعد آروم دستشو رو بازوهای جیمین پایین کشید و از رو کمرش رد کرد و برد رو شکمش. جیمین دیگه نمیدونست که نمیتونه کاری کنه یا نمیخواد که کاری کنه! دیگه نمیدونست واقعا خشکش زده یا براش اهمیتی نداره و دلش میخواد بذاره جونگکوک هرکاری که دوست داره بکنه حتی نمیدونست چجوری به اینجا کشیده شد. کسی دنبالش هست یا نه. چه بلایی سر اون سه نفری که قرار بود جلوی عمارت منتظرش باشن اومده. دیگه هیچکدوم براش مهم نبود. الان فقط براش مهم بود که جونگکوک چقدر قراره پیش بره.

با شنیدن صدای باز شدن کمربندش به خودش اومد به پایین نگاه کرد و دید چطور جونگکوک آروم داشت کمربندشو باز میکرد. همزمان متوجه شد که بوسه های ریزی روی گوشش و گردنش گذاشته میشد. دیگه جیمین به نفس نفس افتاده بود و خودشو ول کرده بود. حالا دلش میخواست که جونگکوک تا تهش پیش بره‌. نمیتونست تقصیر اون یه قلپ ویسکی که خورد باشه ولی دلش میخواست فعلا همه چیو گردن اون بندازه و خودشو رها کنه. فهمید که دستاش از تو شلوارش داخل رفت و روی باکسرش بود. فشار ریزی به دیکش وارد شد و همزمان باهاش آه ریزی از دهن جیمین خارج شد.

جونگکوک زیر گوشش تکخندی زد. لیوان دست خودش رو روی اوپن گذاشت و لیوان دست جیمین رو هم گرفت و متقابلا روی اوپن گذاشت. دست آزادش رو از زیر تیشرت مشکی جیمین رد کرد و روی شکمش گذاشت. با انگشت اشاره ش شکلای نامفهومی رو شکمش میکشید. همونطور که پایین گوش جیمین رو مکی زد دست داخل شلوار رو از تو باکسر جیمین داخل برد و دور دیک جیمین حلقه کرد. جیمین قوس ریزی به کمرش داد و آه خفه ای کرد.

جونگوک انگشت شستش رو به سر دیک جیمین رسوند و دایره وار ماساژش میداد. بعد سرشو تو گودی گردن جیمین فرو کرد و شروع به مکیدن پوست سفید گردنش کرد. بعد از چند ثانیه سرشو بالا اورد و دوباره لباشو به گوش جیمین چسبوند_"میدونستی خوشگلیت واقعا برات مشکل سازه؟ همونقدر که تو دنبال گرفتن بقیه ای، نظر اونام میتونه بهت جلب شه... آه....تو حتی تونستی ماهارو به جون هم بندازی... پارک"

جیمین با شنیدن اون حرفا سرشو بیشتر به شونه ی جونگکوک فشار داد و چشماشو روی هم گذاشت، نفساش سنگین و پاهاش شل شده بود.

-" من حتی بخاطرت شریک پنج ساله مو کشتم جیمین.... اون نباید از تو خوشش میومد....نباید نظر من رو هم بهت جلب میکرد"

جونگکوک با گفتن این حرفش شروع به حرکت دادن دستش رو دیک جیمین کرد. دست دیگه شو سمت نوک سینه های برآمده ی جیمین برد و شروع به بازی باهاش کرد.
-"نگام کن جیمین....وقتی داری لذت میبری تو چشمای من نگاه کن"

Hello doll! || kookminМесто, где живут истории. Откройте их для себя