Part 10

5.4K 647 24
                                    

به هتل که رسیدن سریع لباساشونو جمع کردن و توی دوتا چمدون گذاشتن و آماده ی رفتن شدن که کوک جیمینو رو تخت نشوند و جلوش زانو زد::بیبی دلم واسه ناله هات زیرم تنگ شده....نظرت چیه ی سکس سریع و هات داشته باشیم
جیمین لباشو باشنیدن حرفای تحریک کننده ی کوک گاز گرفت و گفت:اوهوم کوکا
و بعد سرانگشتاشو رو مارکای رو گردن کوک کشید:خیلی میخام روی این مارکارو از بوسه ی اون عوضی پاک کنم
و بدون گفتن حرفی لخت شد و‌روی تخت دراز گشید و بطور وسوسه کننده ای پاهاشو رو به جونگ کوک باز کرد
جونگ کوک بادیدن سوراخ تنگ بیبیش نفساش سنگین و داغ شد و لباساشو از تنش خارج کرد
روی بدن منتظر جیمین خوابید و با بوسه ی داغی ک رو لباش زد عضوشو آروم توش فرو کرد
جیمین دستاشو تو موهای کوک فرو کرد و موهاشو تو مشتش گرفت
+عااااح ...کوووک
لباشو از درد و لذت گاز گرفت و ب بدنش پیچ و تابی از لذت داد
کوک با ضرربه ای محکم تا ته عضوشو فرو کرد و ناله ای مردونه از بین لباش خارج میشه
_عاححح
جیمین سریع جاشو با کوک عوض کرد روی عضوش نشست
آروم باسنشو روی عضو کوک حرکت داد و به سمت جلو خم شد و روی تمام مارکایی که روی گردن و بدن کوک بود رو بوسید و زبون زد
وقتی از لیسیدن تمام مارک ها مطمئن شد به جای قبل برگشت و حرکتشو روی عضو کوک تند تر کرد
+عاااح کوووک
جونگ کوک با لذت به حرکت بیبیش نگاه میکرد و همراه با ناله های مردونش دستاشو رو بدن جیمین میکشید
ی دستشو ب عضو جیمین گرفت و مالید
_اووووم آرههه بیبیی عاااح
خودشم باحرکت کمرش توی بیبیش عقب جلو میشد و بعد از حدود ۵ دقیقه حرکت بی وقفه هردو همزمان به اوج لذت رسیدن
کوک ‌محکم جیمینو تو بغلش گرفت و کنارش خوابوند:
_هی بیبی عالی بود
+اووووم میدونممم من همیشه عالیم
کوک از حرف جیمین خنده ای کردو لباشو بوسید:
_خب شیطون پاشو که باید بریم دیر برسیم مطمئنن رئیس میخاد ی راند خشن باهام داشته باشه تو که اینو نمیخای؟هوم؟
جیمین با شنیدن حرف جونگ کوک دستاشو مشت کرد و با حرص و صدای کمی بلند گفت:
+غلط کردهههههههه
خیلی سریع از جاش بلند شد و لباساشو پوشید لباسای جونگ کوکم انداخت رو تنش:
+زودباش بپووووووش عمرااا اگه بزارم دوباره بهت دست بزنههه
جونگ کوک با دیدن حرص خوردن بیبیش و کیوت شدنش تو اون لحظه خنده ی بلندی کرد و شروع به پوشیدن لباساش کرد

(نویسنده)
بعد اینک کوک و جیمین لباساشونو پوشیدن جیمین با خجالت کمی ک داشت دست کوک رو گرفت .
کوک بهش لبخند زد و دستشو فشرد و به بیرون هتل راه افتادند همه چیز انگار داشت به خوبی پیش میرفت انگار داشت هر کس به کسی که دوسش داشت میرسید . وقتی به عمارت رسیدند در باز شد و ماشین مشکی داشت بیرون میرفت کوک جیمین رو به عقب برد تا ماشین بهش برخورد نکنه .. ماشین ایستاد و شخصی پنجره رو پایین کشید و چهره تهیونگ ظاهر شد که با رضایت نگاهش میکرد  جیمین بازوی جانگکوک رو گرفت و با اینکار توجه تهیونگ رو به خودش جلب کرد .
تهیونگ انگشتاشو بالا برد و به جیمین اشاره کرد ک به نزدیکش بیاد
جیمین سری تکون داد دستش  رو از دور بازو کوک  باز کرد و به طرف ماشین حرکت کرد  تهیونگ با لبخند به پسر کوچولو نگاه میکرد که داره سمتش میاد . بهتر که نگاه کرد رد ارغوانی روی گردن جیمین دید ..لبخند شو حفظ کرد و به جیمین گفت که خم شه ..
جیمین با ترسی ک داشت خم شد و صورتشو جلو برد تهیونگ دستشو سمت گردن جیمین برد و روی اون رد ارغوانی نگه داشت نگاهشو به چشمای جیمین داد و با دقت تمام صورتشو نگاه کرد و روی لبهاش متوقف شد دستشو بالا آورد و اونارو لمس کرد جیمین چشمهاشو بست
با اینکار تهیونگ پوزخند زد و گفت: اینارو کوک بوسیده؟؟!و این رد مالکیت !!کار اونه درسته؟؟؟!
جیمین چشمهاشو باز کرد و سرشو تکون داد تهیونگ دستشو پشت گردن جیمین برد و سرشو به خودش نزدیک کرد و تو گوش جیمین گفت: تو هرکاریم که بکنی اون ماله منه فقط من ، منتظر ناله های شهوتناکش باش ..
سر جیمین رو عقب برد و پنجره رو بالا داد جیمین مسخ شده به روبه روش نگاه میکرد و پیراهنشو توی دستش محکم گرفته بود
جیمین عصبی و ناراحت از حرفی که شنیده بود به سمت کوک برگشت با چهره ای آشفته و چشمایی ک اشک توشون پر شده بود به کوک گفت:
+کوکاااا...من....من نمیتونم تحمل کنم...اون...اون گفت امشب صدا ناله هاتو وقتی باهاشی میشنوم...اوه...نههه
از شدت بعض و گریه نتونست حرفاشو ادامه بده کوک باشنیدن حرفای جیمین اخم کرد و به سمتش رفت و دستاشودورش حلقه کردو عشقشو تو آغوشش فشرد تا بتونه کمی آرومش کنه
بعد از آروم شدن جیمین کوک کنار گوشش زمزمه کرد:
_عشقم بیا بریم تو باهم حرف بزنیم
جیمین از آغوش کوک بیرون اومد و صورت خیسشو با پشت دست پاک کردو همراه کوک به داخل عمارت و به اتاقی ک از اون به بعد جایی بود که باید توش زندگی میکردن رفت
به محض رسیدنشون به اتاق جونگ کوک جیمین رو روی تخت شوند و خودش جلوی پاش رو زمین زانو زد و دستاشو توی دستش گرفت:
_بیبی...میدونم تحملش برات خیلی سخته برای منم همینطوره برا من حتی بدتره چون باید با کسی ک حتی ذره ای هم بهش حس ندارم باشم...میدونی ک این کارا و تن دادنم به همخواب شدن باهاش فقط بخاطر عشقیه ک بهت دارم و نمیخوام از دستت بدم...بابت حرفیم ک بهت زد خیالت راحت باشه...چون...
کوک به اینجای حرفش ک رسید دیگه نتونست به چشمای جیمین نگاه کنه سرشو پایین انداخت و ادامه داد:
_سعی میکنم هیچ صدایی ایجاد نشه تا اذیتت کنه
جیمین فقط به روبه روش نگاه میکرد از حرفای جونگکوکی هیچی نمیفهمید اگر جیمینو میخواست چرا به خواسته های تهیونگ تن میداد؟
روزها پی هم میگذشتند و رابطه اونها گاهی بهم میریخت گاهی درست میشد
تهیونگ در حد دوبار با کوک سکس داشت که باعث میشد تا دو هفته بدن کوک بخاطر گازها و اون رابطه درد داشته باشه و نتونه راه بره جیمین هر وقت که تهیونگ به کوک میگفت بره اتاقش ..در اتاقشو میبست و سرشو داخل بالشت فرو میکرد تا هق هق های عاشقانه اش بیرون نره

بوس بهتون😋❤️
نظر یادتون نره😘

🍷|ᴛʰʳᵉᵉ sᵗʳᵃⁿᵍᵉʳˢ|• [vkookmin]Where stories live. Discover now